۱۳۸۱ اردیبهشت ۱, یکشنبه

تکيده...

پروازش را به آسمان سپرده است ... از سراب خود تشنه... تپش خسته اش آرزومند لحظه اي ديگر... لَختي آرامش غريبه خواهد کرد، بازدمش را تا دمي... خسته، اما لجوج، غباري را هم حريف نميتواند طلبيدن از پيشاني ترک خورده برگي... پيراستن.

دشوار... صعب... چه بنامم اين حلاوت ناخواسته را که شرنگيست در خاطر آزرده من؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر