۱۳۸۱ فروردین ۲۹, پنجشنبه

به ياد دياري که، در تمامي لحظه ها، يکايک ياخته هايمان نام پاکش را فرياد ميزنند، و به ياد همدياراني که هر جا که باشند، يادشان در دل ماست:



برخيز شتر بانا، بربند کجاوه

کز شرق عيان گشت همي رايت کاوه

از شاخ شجر برخاست آواي چکاوه

وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

بگذر بشتابندد، از رود سماوه

در ديده ي من بنگر درياچه ساوه

ماييم که از خاک بر افلاک رسانديم

خاک عرب از شرق به اقصي گذرانديم

درياي شمالي را بر شرق نشانديم

وز بحر جنوبي به فلک گرد فشانديم

در چين و ختن ولوله از هيبت ما بود

در مصر عدن غلغله از شوکت ما بود

در اندلس و روم عيان قدرت ما بود

هم ماد و هم از ليديه در طاعت ما بود

بر خيز شتربانا، بربند کجاوه

کز شرق عيان گشت همي رايت کاوه

امروز گرفتار غم و محنت و رنجيم

دردا، فره باخته اندر شش و پنجيم

با ناله و افسوس در اين دير سپنجيم

چون زلف عروسان همه در چين و شکنجيم

هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجيم

ماييم که در سوگ و طرب قافيه سنجيم

جغديم به ويرانه هزاريم به گلزار

افسوس که اين مزرعه را آب گرفته

دهقان مصيبت زده را خواب گرفته

خون دل ما رنگ مي ناب گرفته

وز سوزش تب، پيکرمان تاب گرفته

رخسار هنرگونه ي مهتاب گرفته

چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته

ثروت شده بي مايه و صحت شده بيمار

ابري شده بالا و گرفته ست فضا را

وز دود و شرر، تيره نمودست هوا را

آتش زده سکان زمين را و سما را

سوزانده به چرخ اختر و در خاک گياه را

اي واسطه رحمت، حق بهر خدا را

زين خاک بگردان ره طوفان بلا را

بشکاف ز هم سينه اين ابر شرربار

برخيز شتربانا بر بند کجاوه

کز شرق عيان شد، همي رايت کاوه

همي رايت کاوه (۳)



درود بر آنان که در لحظه لحظه تاريخ ميهنمان، ظلم و ستم را برنتافتند و مشعل مبارزه با ستمگران را هماره شعله ور نگاه داشتند و به دست ما سپردند تا به المپ آزادي برسانيم، درود بر شما که در رزم پيگيرتان با لشکر ظلم، درنگ و خستگي نميشناسيد و براي رهايي مردم دربند بر سر سوگند ايستاديد. پايدار باد آن نيروي لايزال، که از خون شهيدان در پيکر مقاومت عادلانه مردم جاريست و پيروزي نهايي بر اهريمن جور و ستم را ضمانت ميکنيد و فروزان باد مشعل راهنماي رهبري که مقاومت مردم ما را از راههاي دشوار عبور داده و هر لحظه به سرمنزل مقصود نزديکتر ميسازد. زنده باد آزادي...

شعر با صداي امير آرام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر