۱۳۸۱ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

تي تي(۱)، ايستاد. کمرش را به عقب قوسي داد و نفسي هن گونه به بيرون پرتاب کرد. لباسهايش در هواي شرجي به تنش چسبيده بود و برجستگيهايش را بيشتر نمايان ميکرد. روي يکي از بته ها نشست و آب دهانش را فرو داد. نزديک ظهر بود. گرما کلافه اش کرده بود. آنقدر که زورش مي آمد تا زير خالي دار(۲) برود، آبي بنوشد و به خواهر کوچکش سَروَر که توي هَلوچين(۳) به خواب رفته بود سري بزند. فکر خنکاي سايه و آب روانه اش کرد به آنجا. دستکشهاي کاموايي بدون انگشت را در آورد و به دستان زمخت شده اش که رنگ تيره اي به خود گرفته بود نگاه کرد. کم به يادش مي آمد که دستانش رنگ طبيعي به خود ديده باشد. هميشه قهوه اي سياه گونه بودند. چه زماني که پوسته هاي آغوز(۴) را ميشکست. چه وقتي که انار ترش را دان ميکرد و چه وقتي که چاي ميچيد. دو برگ و يک غنچه اگر نبود، عطرش مست نميکرد مشام را وقتي که دم ميکردندش. ديگر کم کارگري بود که اينگونه چاي بچيند. بعضي از باغدارها با اره برقي به جان بوته ها مي افتادند و سرچينشان ميکردند و برخي با قيچي هاي هرس شمشاد که به کيسه اي طويل متصل بودند. ديگر از زبيلهايي(۵) که با کولُش(۶) بافته ميشد خبري نبود. اما هنوز آواي چاي چينان زن فضا را معطر ميکرد. تي تي آخر هر فصل چاي چيني هفته اي اضافه مي آمد تا دو برگ و غنچه هاي بدور مانده از دندانه هاي اره را بچيند و به ناز خانوم بدهد تا با دست خشکش کند. ناز خانوم مادر بزرگش بود که چشمانش آب آورده بود و کم ميديد و کمر درد امانش را بريده بود و هميشه بوي گل روغني(۷) که به کمرش ميزد همراهش بود. بقچه اش را باز کرد و لقمه اي بر داشت از ترش تره اي(۸) که ناز خانوم تدارک ديده بود. به ياد وقتي افتاد که يامين زنده بود. يامين برادر بزرگش بود که ۳ سال پيش وقتي که براي نجات همسايه شان داخل چاه شده بود. همانجا گاز نفسش را پس نداد. ياد زماني که ناز خانوم سرپا بود و به اسپيلي(۹) رفته بودند. پاهايشان در آب سرد رودخانه کرخت شده بود و خستگي از نوک انگشتانشان به دل رودخانه و از آنجا به خزر سرازير ميشد. رودخانه اي که از درفک(۱۰) زاده ميشد. فردا به بازار ميرفت و چاي بهاره دستي را ميفروخت. لبخندي زد و به يک عينک براي ناز خانوم، يک گل سر براي سَروَر و شايد يک دامن چيندار و يک گالش(۱۱) براي خودش فکر کرد. هفته ديگر عروسي دختردائيش بود.

-----------------------------------------------------------------------------

۱- تي تي: شکوفه

۲- خالي دار: درخت آلوچه، درخت گوجه سبز

۳- هَلو چين: نوعي ننو يا گهواره پارچه اي که در شمال مرسوم است

۴- آغوز: گردو

۵- زبيل: زنبيل

۶- کولُش: ساقه برنج

۷- گل روغن: روغني که با گل و مواد ديگر ميسازند و خاصيت دارويي دارد

۸- ترش تره: نوعي غذاي شمالي با تره

۹- اسپيلي: منطقه اي ييلاقي در اطراف سياهکل و در مسير سياهکل به کوههاي ديلمان.

۱۰- درفک: دلفک- دالفک- آشيانه عقاب سياه (دال) - بلندترين قله در منطقه ديلمان در گيلان

۱۱- گالش: نوعي کفش لاستيکي يک تکه. گالش را روي کفش ميپوشيدند تا کفش گل آلود نشود. اما افراد بي بضاعت گالش را بصورت پاپوشي ارزان بعنوان کفش استفاده ميکنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر