مدار صفرصداي سم اسبها مي آيد
اسبها...
روي تپههايي از انديشه هاي پست
اسبهاي سفيد
بر زمين يخزده ميدوند
پاي کوبان
و شيهه ميکشند
در پاي صخرههاي ترک خورده از سرماي بي زوال
زمستان
فصلي سرد را
در کتاب آفرينش باز کرده است
اينجا قطب زمين است
در استواي ابديت
عقربهها
توالي ميلاد را هيچگاه نمينوازند
اينجا قتلگاه خورشيد است
جايي که نور در غروب گم شد
و آخرين لهيبش
مرثيه اي بود براي گياهان
و طلوعي بيرنگ
به دنيا آمد
اينجا طوفان
پادشاه سرزمينيست
که مدار صفر ناميده ميشود ...
اينجا قطب زمين است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر