۱۳۸۱ خرداد ۱۵, چهارشنبه

نامه

فرستنده: عصيان

آدرس: پشت يه از کامپيوتر تو کافي نت

گيرنده: گيله مرد

آدرس: پشت يه کامپيوتر تو مزرعه




آقا من دوست دارم که مزرعه دار بشم. ديشب اين تصميم رو گرفت. مگه چه اشکالي داره؟ بذار ببينم اين عمو گيله مرد تو مزرعه اش يک کار واسه من داره؟ خوب بيل ميزنما. قول ميدم همه محصولاتتو بصورت کامپيوتري بچينم برات. شبها هم زير يه درخت ميشينيم و يه ليوان ماءالشعير (آبجو اسلامي خودمون) ميگيريم دستمون و اختلاط ميکنيم. البته فقط دستمون نميگيريم بعضي وقتا يه قلپ هم ازش ميخوريم. اگر هم مرخصي دادي بهم يه سر به شاهين ميزنم که دلم وا شه. آخه ميدوني دلتنگيهاشو ميريزه تو دلتنگستان عوضش آدم با خودش کلي حال ميکنه. نه که فکر کني حقوق ميخواما... نه والله هوس کردم مثه آدماي زمان کتاب بربادرفته زندگي کنم. راستي... شما اونجا اسب هم دارين؟ از اون کلاه تگزاسي ها سرتون ميذارين؟

قابل نداره خانوم ميشه ۸۰۰ تومن. بله کارت تلفن هم داريم واسه آمريکا ميفته دقيقه اي نود و پنج تومن. جان؟ بله کيفيتش عاليه.

الو؟ قطع و وصل ميشه. الو؟

اين کارتهاي جديد با سرزمين آينه ها اصلا خوب ارتباط برقرار نميکنه. يا بوق اشغال يزنه يا وسط صحبت قطع ميشه.

اِ... اين که نامه بود چرا يهو شد ارتباط تلفني؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر