۱۳۸۱ خرداد ۱۱, شنبه

خب مثل اينکه اين روزا من کلي جدي حرف زدم يه عده نگرانم شدن يه عده هم شاکي شدن. پس به روال گذشته، يه خاطره ميگم.

۲ سال قبل من به توسط يه فردي به نام آقاي زجاجي براي شرکتش استخدام شدم که توي مشهد بود. کار اين شرکت طي قراردادي که با اداره اماکن مشهد بسته بود، اين بود که کامپيوتر همه اماکن اقامتي از قبيل هتل، هتل آپارتمان و مهمانپذيرهاي سطح شهر مشهد رو از طريق خط تلفن به کامپيوتر اداره اماکن متصل کنند تا اسامي همه مسافرها به اون کامپيوتر منتقل بشه. به هر حال اين جناب زجاجي تا دلتون بخواد در امر کامپيوتر فرد بي اطلاع و بيسواد اما پرمدعا و با اعتماد به نفس وحشتناک بود. يکي از خصوصيات اين آقا به کار بردن اصطلاحاتي بود که به طور غلط در مکانهاي غير مربوط مکررا بکار برده ميشد. از جمله اين اصطلاحات که اين آقا بکار ميبرد و سوژه همه شده بود، اين بود که وقتي ميخواست بره حموم ميگفت از کثيفي تو پوست خودم نميگنجم يا وقتي سر يه موضوعي با يه بنده خدايي درگيري داشت درباره ش گفته بود من ميتونم اون رو به جرم امانت در خيانت زندانش کنم و تيکه هايي از اين قبيل.

فکرشو بکنيد اين آقا وقتي ميخواست يک مساله کامپيوتر رو جلوي مثلا مهندس فلان شرکت برنامه نويسي با آب و تاب توضيح بده من از خنده چه پيچ و تابي ميخوردم. مثلا اين برنامه ما تحت داس کار ميکرد آقاي زجاجي يه بار ميخواست بگه که در نسخه هاي بعدي اين برنامه بصورت تحت ويندوز نوشته ميشه و درحال برنامه نويسيه، گفت اين برنامه الان با داس کار ميکنه اما ويندوزش ( بر وزن نيمسوز بخونيد) هم آماده ست. اين آقا که فکر نکنم مدرک ديپلم هم داشت، ادعا ميکرد که خداي کامپيوتره و از همه جاش سر در مياره. يکي ديگه از محصولات اين شرکت، يه برنامه هتلداري بود با فاکس پرو و يه کار ديگه اين شرکت، نمايندگي يه تلفن سانترال که با يه برنامه کار ميکرد که به زبان سي نوشته شده بود که اتفاقا گيس گلاب اون رو پشتيباني ميکرد. اين دو تا برنامه ميتونستن با هم ديتا رد و بدل کنن و اين کار رو از طريق پورت ماوس انجام ميدادن. حالا بعضي وقتاها سر شناسوندن اين دو تا برنامه و اين دو تا کامپيوتر پوستم کنده ميشد. يادمه که تو يه هتل يه مشکلي پيش اومده بود که اصلا معلوم نبود از کجاست. اونايي که با کامپيوتر سر و کله ميزنن ميدونن که از اين دست مشکلات زياده که همه چي سر جاي خودشه اما بجاي اينکه کار رو روال پيش بره همه چيز فريز ميشه و پدر آدم رو در مياره. من دو روز تو اون هتل داشتم سر و کله ميزدم با اين مسائل. در آخرين لحظات که من و يه مهندس ديگه که کارشناس اون هتل بود داشتيم با مشورت هم به يه نتايجي ميرسيديم که اين جناب زجاجي پيداش شد و پريد وسط حرفمون و گفت آقا اصلا اينا همش چرت و پرته ( با فتح چ و پ بخونين) بذارين من درستش کنم شما بلد نيستيد.

کاردم ميزدين خونم نميومد. مرتيکه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر