۱۳۸۱ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

ديشب اومده و نيومده، رسيده و نرسيده رفتم تا به جايزه مسابقه نام وبلاگ آنسوي مه فعلي و طوطي و صاحبش قبلي برسم. خستگي هم حاليم نبود. نميشه که از چلوکباب سلطاني گذشت ميشه؟ به هر حال اينروزا دائم تو حرکت بودم. پريروز با ماني عاليجناب کرم و پژمان يه وجب خاک اينترنت بودم. مسافت طي شده بسيار زياد بود. فکرشو بکنيد از سر گاندي تا ظفر پياده رفتيم. بعدش از اونجا تا کافه شوکا هم پياده رفتيم. از کافه شوکا تا پارک ملت و از پارک ملت تا ميدون ونک بازم پياده رفتيم. بعدشم اومدم کافي نت و يکي دو ساعت کار کردم و بار و بنديلم رو جمع کردم رفتم به سمت لاهيجان و صبح که رسيدم رفتم اداره نظام وظيفه. تا ظهر اونجا بودم. از اونجا هم اومدم خونه و ناهار خوردم و دوباره حرکت به سمت تهران. از ميدون آزادي به چهارراه وليعصر و از اونجا به رستوران شانديز جردن. به هر حال اين مورد آخر جاتون خالي بود واقعاً. پدرام يه جور ديگه و تلخون، رضا عرايض و هم وبلاگيش بنفشه، ايرج آنسوي مه (طوطي و صاحبش) و من و اينجانب و خودم و نورهود و عصيان و نيما.

يکي نيست به من بگه خسته نباشي با اين همه تحرک؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر