۱۳۸۱ مهر ۲, سه‌شنبه

خب. مهلت ارسال مطالب براي کتاب به پايان رسيد. بعضي از دوستان عليرغم قولي که داده بودن مطالبشون رو ارسال نکردن. البته خيلي ها هم منت گذاشتن بر ما و براي کتاب خودشون مطلب ارسال کردن. از يه عده که انتظار استقبال نداشتيم، ايميلهاي محبت آميزي دريافت کرديم که ما رو دلگرم کرد. از يه عده هم که انتظار داشتيم از اين مساله استقبال کنن و بر خلاف صحبتهاشون که هميشه در جهت اشاعه فرهنگ وبلاگنويسي و وبلاگخواني هست ايميلهايي گرفتيم که جالب بود. شايد يه روزي همه اين ايميلهاي جالب رو تو يه وبلاگ براتون بذارم تا بخونين. به هر حال اين دسته از دوستان باعث شدن که ما انرژي بيشتري براي ادامه کار بگيريم. فعلا در حال مرتب کردن و کارهاي فني مربوط به طرح جلد و قطع کتاب و برآورد هزينه هستيم.

ديشب با چند تا از بچه ها مهمون دفتر طراحان و وحيد و مازيار عزيز بوديم. تا حدود ساعت يک شب نشستيم و حرف زديم و بحث کرديم و خنديديم. امروز هم اگه اتفاق خاصي نيفته ميرم ختم ماهپيشوني. ميدونم که خيلي از بچه ها هم ميان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر