۱۳۸۰ اسفند ۲۵, شنبه

امروز ميخواستم درباره هجوم ايرانيها به خارج از كشور بنويسم. ولي سر يك سري از اتفاقات نظرم عوض شد. امروز داشتم وبلاگ شيوا رو ميخوندم كه گله مند بود از دوستيها و به يه سري از افراد مدعي دوستي توپيده بود.

به نظر من اين مسائل رو نبايد زياد سخت گرفت. چون اينا يك سري اتفاقات عاديه ديگه. تو اين اجتماعي كه ما داريم محدوديتها، ما رو خواسته يا ناخواسته به اين سمت سوق ميدن. اين درست نيست كه بگيم فقط پسرا از اينجور اخلاق مزخرف داشته باشن. من به شخصه دختراي زيادي رو ديدم كه همين رفتار رو در قبال يك پسر از خودشون بروز ميدن. من نميگم كه موقعيت خيلي دلپذيري براي يك دختر دارم اما تعداد زيادي از دخترها رو ديدم كه اگه به سمت من اومدن واسه شخص خودم نبوده بلكه واسه موقعيتي بوده كه از خودم داشتم. حالا اينكه داشتن يك كار يا درآمد يا موقعيت خانوادگي تو اين مملكت خراب شده ارزش محسوب ميشه مساله اي هست كه باعث و بانيش ما نيستيم. ما نسلي هستيم كه داشتن سكس واسه درصد زيادي از اون ارزش محسوب ميشه. اينكه يه پسر به دوستش ميگه من مثلا تو اين ماه فلان تا دختر زمين زدم يا بالعكس يك موضوع بي ارزشه كه اينجا شده ارزش. من قصد ندارم اينحا بي بند وباري رو ترويج كنم ولي معتقدم اين چيزا شايد مسائل بسيار تعيين كننده اي تو زندگي آدم باشه، اما اصلا مساله ارزشمندي كه بخواد صرفا ملاك روابط دو نفر قرار بگيره نيست. متاسفانه اكثر آدما تو اين مملكت با يك لحن فيلسوفانه كه مسائل جنسي رو نفي ميكنه در دوستيهاشون پا پيش ميذارن ولي هدفشون يه چيز ديگه هست. اونم فقط رسيدن به روابط جنسي. چه پسرها كه ميخوان خوشگلي دوست دختراشون رو به رخ همديگه بكشن و چه بسا دخترها كه ميخوان دوست پسرشون رت باتلر يا براد پيت يا آنتونيو باندراس باشه هر دو راه مذمومي رو در پيش گرفتن. چه من اون پسر باشم يا چه خانم ايكس اون دختر، هر دومون آدماي مزخرفي خواهيم بود اگه براي دوست شدن با يه حرفي پا پيش بذاريم و با يه هدف ديگه جلو بريم. دوستي يه فرآيند دو طرفه هست كه اكثرمون سعي داريم خيلي پيچيده اش كنيم. من اينجا آدماي زيادي رو از پسر و دختر گرفته ميبينم كه بعد از دوست شدن با يه جنس مخالف با دمشون گردو ميشكنن. اين آدم ممكنه يكي باشه مثل من يا مثل هر كس ديگه. مهم اين نيست كه من با يكي دوست شدم مهم اينه كه واسه چي دوست شدم. كار ناپسند اونه كه من يه حرفي بزنم ولي يه عمل ديگه انجام بدم. يعني حرفم با عملم نخونه. اينكه مثلا من در وبلاگم ژست فيلسوف مآبانه بگيرم و آسمون ريسمون به هم ببافم فقط وقت خودم و ديگران رو تلف ميكنه اگه عملا يه آدم ديگه اي باشم.

مجموع اين حرفا واسه اين بود كه بگم. ما محكوم جبر يك مكان اشتباه در يك زمان اشتباه هستيم. پس نبايد اين اتفاقات برامون خيلي گرون تموم بشه. چون همينه كه هست و كاري از دست ما بر نمياد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر