۱۳۸۰ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

روز عشاق يا Valentain Day.

امروز كه بيرون بودم يك تب و تابي بود تو خيابون. دخترا و پسرا مشغول خريد بودن. جلوي عروسك فروشيها غلغله بود،كافي نت هم كه اومدم خيليها داشتن كارتهاي مربوطه رو ايميل ميكردند.جالب بود برام. اين يكي رسم خيلي خوبيه. ولي من هميشه با اين مساله عشق مشكل داشتم. هيچ وقت نتونستم بفهمم كه چرا هميشه اون كسي رو كه دوست داري، دوست نداره و چرا اون كسي كه تو رو دوست داره تو دوسش نداري؟؟؟؟!!!!

بعضي وقتها هم به قول خودم يه قوانيني كشف كردم كه هنوز كسي نتونسته واسم خلافشو ثابت كنه.

نمي دونم ولي يكيشون اينه كه به نظر من يك مرد تا كسي رو كاملا نشناسه عاشقش نمي شه ولي يك زن تا وقتي عاشق يكي باقي ميمونه كه كاملا نشناختتش. حالا ممكنه يك عده از اين خانومايي كه خيلي هم نوشته هاشون قشنگه، بنده رو به جرم به را انداختن موج نوي جنبش ضد فمينيستي تكفير كنه ولي خب هر كس عقيده اي داره و قوانين محترمي، مگر اينكه خلافش ثابت بشه.

باري، من كه هنوز نتونستم تو اين روز واسه كسي كادو بخرم و وقتي فكر ميكنم ميبينم كه كسي هم تا حالا واسه من تو اين روز كادو نخريده.ولي چرا احساس بدبختي نميكنم؟؟؟خب، حتما من پسر دوست داشتني نيستم پس... اينم يه كشف بزرگ ديگه.بهتره به خودم تبريك بگم و يكي از اون كارتهاي خوشگل رو واسه خودم ايميل كنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر