۱۳۸۰ بهمن ۲۱, یکشنبه

اين سومين باره كه دارم مطلب مينويسم...هنوز به اينجا عادت نكردم دو بار قبلي مطالب رو زدم به ناكجاآباد هنوز نميدنم فرستادمش كجا....

هنوز غريبم تو دنياي وبلاگي...چند نفر رو بيشتر نميشناسم.خوشبختانه كارم يه جوريه كه ميتونم صبح تا شب بشينم و وبلاگها رو از اول تا آخر ليست بخونم تا ببينم كي به كي و چي به چيه...

اما امروز يه پارتي بازي كوچيك كردم خارج ليست پريدم تو وبلاگ خورشيد خانوم.....نوشته هاش منو قاطي ميكنه...مصرف سيگارم رو بالا ميبره....هوس قهوه غليظ ترك ميكنم با موسيقي...نمي دونم اين ترانه آخرش چي بود ولي دوست دارم خواهرزادشو ببينم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر