۱۳۸۰ بهمن ۲۵, پنجشنبه

امروز از بس دوستام به خاطر والنتاين بوسم كردن، دو تا لپام باد كش شده.البته همشونم پسر بودن وگرنه مثل بعضيها لبام بادكش مبشد ديگه داشتم اين سر شبي به خودم شك ميكردم كه نكنه من دخترم.....!!! ولي يك خرده كه فكر كردم، ديدم كه نه بابا اينجوريام نيست.

يك اتفاق جالب ديگه كه افتاد، موقع تلفن زدن بود. رفتم واسه يه مشتري هلند رو بگيرم كه خط رو خط شد. اين گوش لامصب هم كه حرف حساب سرش نميشه. ديديم بعله....يه دختر خانومي دارن با يكي از دوستاشون البته دختر، ماجراي كادوهاي امروزشون رو تعريف ميكنن كه بهزاد فلان برام خريد و مهران بيسار و امشبم قراره با شهرام برم شام سورنتو و....ديگه ما هم ديديم كه مشتريمون طفلكي منتظره، قطع كرديم.

ولي يه چيزي. تا اونجا كه من يادم مياد يك شعري داشتيم كه ميگفت: رسم عاشق نيست با يك دل دو دلبر داشتن. ولي تا اونجايي كه من نميدونم احتمالا بيشتر از دوتا دلبر مجازه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر