۱۳۸۰ اسفند ۹, پنجشنبه

نوشتن درباره حماقت شايد كار سختي باشه ولي مسلما براي من اينقدر جالب هست كه شروعش كنم.

به نظر من انسانهاي احمق به چند دسته تقسيم ميشن كه بهتره فعلا دسته بندي اونها رو بگم.

يك دسته از اونان كه از نظر هوشي در سطح پاييني قرار دارن و حماقتشون دست خودشون نيست. به عبارت ديگه اونا توانايي درك درست مسائل رو ندارند و در هر صورت نمي تونن چيز بيشتر از اونچه كه مغزشون گنجايش داره بفهمن. اين دسته از آدمها دسته مورد علاقه م جهت بحث كردن نيستن.

دسته دوم دسته اي هستند كه از نظر ذهني هوشي در سطح معمولي يا حتي خوب دارن ولي تمايل به استفاده از مغزشون رو ندارن. به عبارت ديگه اونا مايل نيستن كه درباره مسائل كمي فكر كنن. اونا راه درست زندگي كردن رو در جمله هر چه پيش آيد خوش آيد ميدونن. يا به صورتي جزو دسته آدمهاي الكي خوش محسوب ميشن. اين دسته همون مغزي رو كه در ابتداي تولد در اختيارشون قرار گرفته دست نخورده و آكبند تحويل خواهند داد. در مورد اين دسته بيشتر صحبت ميكنيم.

دسته آخر از نظر من آدمهايي هستند كه از بهره هوشي بسيار بالايي برخوردارند اما راه پيروزي رو در تمارض به حماقت ميدونن. اينا كسايي هستند كه خودشون رو به حماقت ميزنن تا بتونن راحت تر از موانع پيش پاشون عبور كنن. بعبارت ديگه بجاي اينكه مردم اونا رو دست بندازن، اونا هستند كه در واقع بقيه رو دست ميندازن. اينا همونايي هستن كه به اصطلاح خودشون رو به كوچه علي چپ ميزنن. اين دسته از آدما به نظر من جالب توجه ترين دسته از احمقها هستند كه درباره اين گروه هم بحث بيشتري خواهم كرد.

البته دوست دارم كه نظر اپسيلون رو هم در اين باره بدونم چون به هر حال جمله اول وبلاگش درباره حماقته.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر