۱۳۸۴ آذر ۲۶, شنبه

عجب آشفته‌بازاری‌ست دنيا

تعويض مديريت‌ها به صورت فله‌ای بعد از سر کار اومدن دولت جديد همچنان ادامه داره. اين مسأله دردسرهای زيادی رو چه برای کارمندها و چه برای ارباب رجوع و طرف‌های قرارداد ايجاد کرده. مثلاً شرکت ما کلی وقته که سرمايه‌گذاری کرده و نرم‌افزاری رو که مشتری‌هاش سازمان‌های بزرگ و دولتی هستند رو براشون معرفی کرده، جلسه‌های متعدد دمو گذاشته و هزار و يک جور کار ديگه اما همين که رسيده پای قرارداد، به علت تعويض مديريت و مناصب تا سطوح پايين همه اين کارها بايد از اول انجام بشه. اين هم يعنی حداقل 3-4 ماه هدر رفتن انرژی. اين مسأله از دانشگاه تا وزارت‌خونه رو تحت تأثير قرار داده. حالا جدا از همه اين‌ها يک نمونه از اتفاقات رو می‌تونين توی وبلاگ در شرکت مس چه می‌گذرد بخونين. اتفاقاتی در حول و حوش تعويض مديريت‌ها در يک شرکت دولتی. جالبه.

۱۳۸۴ آذر ۲۵, جمعه

پرواز را به خاطر بسپار
Censorship By Elizabeth Granton - سانسور اثر اليزابت گرَنتُن
بعضی وقت‌ها می‌شه توی سايت‌هايی با زبون‌هايی که نمی‌دونيم و خطی که نمی‌فهميم هم چيزهای جالبی پيدا کرد که بدردمون بخوره. نمونه‌ش سايت CProxy هست. توی اين سايت يه برنامه فيلترشکن قوی هست. برنامه مورد نظر رو از اينجا مستقيماً دانلود کنين. نصبش کنين. و نهايتاً اجراش کنين. يه صفحه وا می‌شه که توش به زیون چِکی يه چيزايی نوشته شده. کاری به هيچ چيز نداشته باشين. OK رو که پايين اين صفحه هست بزنين. يه آيکون مربع آبی رنگ با يه C سفيد رنگ می‌ره تو نوار تسک بارتون کنار ساعت ويندوزتون جا خوش می‌کنه. تموم شد. از اين به بعد هر سايتی رو که دوست دارين توی نوار آدرس بروزرتون تايپ کنين و به جون من دعا کنين. نکته ديگه اينکه اين برنامه کيفيت عکس صفحاتی رو که می‌بينين به طور خودکار کم می‌کنه تا صفحات سريع‌تر ديده بشن.
پ.ن:
- ضمن عرض ارادت خدمت تمامی دوستانی که تو نظرخواهی بنده‌نوازی کردن(!) و من رو مورد مرحمت خودشون قرار دادند، يه توضيحی رو اضافه می‌کنم که اين لينک مثل تموم لينک‌های ديگه دست به دست و مسنجر به مسنجر به دستم رسيد و من هم يه توضيحی نوشتم و معرفی‌ش کردم، هيچ هم کشف خودم نبود. خودم هم چند وقته دارم ازش استفاده می‌کنم. ضمن اين که بد نيست اگه فحش می‌دين، بی‌نام و نشون نباشه که همچين به دل آدم بشينه. آدمی که تو تاريکی فحش می‌ده همچين انگار يه جای کارش می‌لنگه.
- محسن خان توی نظرخواهی به يه نکته خوبی اشاره کرد و اون هم امکان تنظيم اين برنامه روی زبون انگليسيه که من نديده بودمش. ممنون.
- اين هم نتيجه جست‌وجو درباره CProxy توی وبلاگ‌های ديگه.

۱۳۸۴ آذر ۱۶, چهارشنبه

از ديروز تا حالا اخبار می‌خونم، عکس می‌بينم و حالم گرفته می‌شه. هيچ چيز خاصی هم درباره سقوط هواپيما و کشته شدن اين همه آدم نمی‌تونم بنويسم. جز اين که روز قبلش مسافر هواپيمايی بودم که 4 ساعت تأخير پرواز داشت و هفته قبلش مسافر هواپيمايی که وضع اسفباری داشت. عکس‌ها و فيلمی رو که از وضع داخلی هواپيما گرفتم به زودی همين جا می‌ذارمش.
فقط می‌شه گفت همه چيز مزخرفه.

۱۳۸۴ آذر ۴, جمعه

ملودی شهر بارانی
امروز به ديدن نمايش «ملودی شهر بارانی» رفتم. نمايشی نوشته اکبر رادی و کارگردانی هادی مرزبان که توی کارنامه‌ش کارهای زيادی رو از اين نويسنده کارگردانی کرده. از اين نمايش خوشم اومد به چند دليل. اصولاً از نوشته‌های اکبر رادی خوشم مياد. يکی از دلايلش هم اينه که فضای خيلی از نوشته‌هاش توی گيلان اتفاق می‌افته و به همين دليل با اسامی، مکان‌های اتفاق و ديالوگ‌ها ارتباط بيش‌تری برقرار می‌کنم و اصولاً پاتکس‌های احتمالی که نويسنده داشته برام بيش‌تر قابل درک هستند.
نکته قابل توجه بازی خيره‌کننده دانيال حکيمی بود. من تا حالا از دانيال حکيمی فقط يک سری کارهای تلويزيونی و سريال‌های پليسی و مشابه هم ياد فيلم‌هايی در حد ديگه چه خبر ديده بودم. اصلاً فکرش رو هم نمی‌کردم که توی تئاتر حرفی برای گفتن داشته باشه. به نظر من دانيال حکيمی اگه خودش رو توی تئاتر متمرکز کنه، می‌تونه حرف‌های زيادی برای گفتن داشته باشه.
در همين زمينه:
- گواشير- تصاويری از ملودی شهر بارانی
- خبرگزاری مهر- استقبال گرم از ملودی شهر بارانی در میان ابرها
- سايت ايران تئاتر- تصاويری از تمرينات ملودی شهر باران
- روزنامه آسيا- رقابت ابرها با شهر بارانی
- راوی- ملودی‌های شهر بارانی
- غلاف تمام فلزی- شمال شصت درجه
- ملودی شهر بارانی در گوگل

۱۳۸۴ آذر ۱, سه‌شنبه

ضمن این که نظر شما را به اهم اخبار جلب می‌کنم، توجه داشته باشيد که دسته‌بيل‌های تويسرکان در سراسر ايران همتا ندارد در استحكام و راست‌قامتی!

۱۳۸۴ آبان ۱۷, سه‌شنبه

ریپکس آلت تناسلی مردان را تکه تکه می‌کند

«مردانی که در سوئد به زنان تجاوز می‌کنند به زودی یا از این عمل دست خواهند کشید و یا با آلت تناسلی تکه تکه شده مجبور به مراجعه به مراکز پزشکی خواهند شد. این سلاح جدید که در سوئد جلب توجه بسیاری کرده است توسط سونت اهلرز بانوی 57 ساله، پزشک و تبعه آفریقای جنوبی طراحی و به جامعه زنان هدیه شده است. سالانه حدود 50 هزار تجاوز به زنان در آفریقای جنوبی صورت می گیرد.» اين هم اصل خبر و متن کاملش

اما تحليل و تفسير
خب خدا رو شکر که اين مشکل هم در سراسر دنيا حل می‌شه اما اين وسيله به درد همه جا می‌خوره جز ايران اون هم به هزار و سه دليل که من اينجا سه دليلش رو ميارم:
1- اولاً اين ماسماسک فقط به درد زنان محترم می‌خوره نه دخترها. دليلش هم واضحه چون اصولاً در صورت استفاده توسط دخترها، بلافاصله تبديل به زن می‌شن و ممکنه ديگه اساس کار براشون مهم نباشه!
2- من نگران آقايونی هستم که ممکنه مورد انتقام قرار بگيرن. به عبارت ديگر ممکنه يه خانوم شير پاک نخورده‌ای پيدا بشه و وسيله رو هم جاسازی کنه و دام پهن کنه و بعد از اين که لابراتوار آقاهه رو ترکوند، انتقام تمام زنان عالم رو برای هميشه از آقای خواجه شمبل قوطی بستونه.
3- از طرف ديگه با توجه به طبع شجاع آقايون و داوطلبان روزافزون کامی‌کازه و عمليات انتحاری، هيچ هم بعيد نيست که دوستان با اطلاع کامل از وجود اين آلت قتاله و قرون وسطايی به استقبال برن.
به اينش فکر نکرده بودين نه؟

۱۳۸۴ آبان ۱۵, یکشنبه

هويجوری
1- همه مردان رئيس جمهور. لينک
بيت:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

2- دلتا گلوبال برنده مناقصه فيلترينگ متمرکز در ايران. لينک
بيت:
گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه ديگر آید

3- عرب‌ها بادگير ايرانی را هم دزديدند. لينک
ضرب‌المثل:
دزدی که نسيم را بدزدد، دزد است.

4- شش مسؤول زندان، استاندار شدند. لينک
بيت:
ای وای بر اسيری کز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد

۱۳۸۴ آبان ۱۱, چهارشنبه

zhvj

صبحانه‌ای برای دو نفر
مدت‌هاست که می‌خوام اين رو بنويسم ولی بعد از کلنجار رفتن‌های فراوان بی‌خيالش می‌شم. اين بار اما ترجيح دادم حداقل اشاره‌ای به اون داشته باشم که لااقل غمباد نشه برام.
صبحانه رو تقريباً همه می‌شناسيم. سياست وجود سايت‌هايی مثل صبحانه در حقيقت انتشار آزاد اخبار و وقايعی هست که در وبلاگ‌ها و سايت‌ها و روزنامه‌ها نوشته می‌شن و در اين سا‌يت‌ها گرد هم ميان تا وقت خواننده‌ها کمتر گرفته بشه و بتونن در کوتاه‌ترين زمان ممنکن به اهم اخبار دسترسی پيدا کنن. من هم به عنوان يکی از اولين اعضای اين سايت خوب که مالکيتش به حسين درخشان برمی‌گرده، سعی داشتم تا هر از گاهی لينک يا خبر جالبی پيدا می‌کنم در اون قرار بدم. متأسفانه عليرغم اينکه هميشه به قوانينش هم پايبند بودم، ده‌ها لينک از مطالبی که در اين سايت گذاشتم توسط ادمين محترم حذف شده و می‌شه. از جمله خبر انفجار در تئاتر شهر رو که مطلب قبليم بود. اين برای اولين بار بود که تو صبحانه به وبلاگم لينک دادم اما اين بار هم قلع و قمع شد بدون اين که علتش رو بدونم! روی سخن من با حسين درخشان هست. به عنوان يکی از نویسندگان صبحانه لطفاً علت حذف مرتب اخباری رو که می‌ذارم برام روشن کنين. اگه با شخص من يا نوع اخبار يا لينک‌ها مشکلی دارين، لطفاً به من اطلاع بدين بلکه من هم به اشتباهات بی‌حد و حصرم پی ببرم! يا اينکه ادعای آزادی بيان رو کنار بذارين و غيره و ذلک. مگر اينکه جز شما فرد ديگه‌ای لينک‌های من رو حذف می‌کنه که حداقل اين رو هم می‌تونين برام روشن کنين. از قرار معلوم صبحانه بدجور امر و نهی می‌کند که چه بخوريم و چه نخوريم.
لينک:
وبلاگ Persian Buddy- صبحانه
باز هم تخريب، باز هم تئاتر شهر
معلوم نيست چه بلايی دارن سر تئاتر شهر ميارن. اولش آتش‌سوزی اين بار هم انفجار. اين مسجد پشت تئاتر شهر هم داستانی شده برای خودش. به زور می‌خوان کنار اين ساختمون که تو فهرست آثار ملی هم ثبت شده، يه مسجد هوا کنن. جا قحطه مگه؟ فعلاً که شهردار دستور توقيف اين پروژه رو داده اما فکر نکنم زورش برسه.
پگاه آهنگرانی يه فيلم مستند جالب درباره اون آتش‌سوزی و اين مسجد ساخت که خيلی جالب مسايل رو کنار هم چيده. ای کاش می‌شد که يه جوری همه ببيننش.
ايسنا- بخشی از ديوار تئاتر شهر فرو ريخت.
ايسنا- فعاليت‌هايی که به آسيب ديدن بخشی از ساختمان تئاتر شهر منجر شده، غيرقانونی است.
خبرگزاری ميراث- ديوار تئاتر شهر فرو ريخت.
بی.بی.سی- ديوار سالن قشقايی تئاتر شهر فرو ريخت.
پندار- دیوار تئاتر شهر فروریخت.
خبرگزاری مهر - تئاتر شهر در احاطه گاز!
خبرگزاری مهر- نشت گاز به دلیل گودبرداری غیراصولی درکنار مجموعه تئاتر شهر
ايران تئاتر- اطلاعیه روابط عمومی مجموعه تئاتر شهر
ايسنا- گزارش تصويری
ايران تئاتر- گزارش تصويری

۱۳۸۴ آبان ۴, چهارشنبه


چيز ميز
1- جريان تی‌شرت‌های طراحی نيما بهنود (نيما بن مسعود) هم جالبه. جريان مفصلش رو توی روز هفتم بخونين. نتيجه اين طراحی‌ها هم خيلی جالب از آب در اومده. مخصوصاً وقتی اين تی‌شرت‌ها رو تو تن مدل‌های خوش‌تيپ و خوش‌قيافه می‌بينی. به نظر من استفاده از خط نستعليق و مهر‌ها و تمبرهای ايرونی روی تی‌شرت ابتکاری بود که خيلی زودتر از اين‌ها می‌شد ازش استفاده کرد. باز گلی به جمال نيما بهنود که عمليش کرد.
2- دوره سوم مسابقه موسيقی زيرزمينی ايران که قبلاً اسمش بود TAMO و الآن شده TAMF شروع شد. شما می‌تونين با عضو شدن توی سايت تهران 360 اين آهنگ‌ها رو دانلود کنين و از موسيقی زيرزمينی ايرانی که به هيچ‌وجه جايی در بازار نداره لذت ببرين.
3- صحبت از موسيقی زيرزمينی شد ياد يه سايت افتادم به نام پرشين هيپ هاپ که توش پره از هزاران موزيک رپ ايرونی که البته همه‌شون هم خوب نيستن اما چيزای خوب توشون زياد پيدا می‌شه.

۱۳۸۴ آبان ۳, سه‌شنبه


يکی از کاربردهای دستشويی يا مستراح برای مسافران در راه مانده در ماه رمضان است برای غذای حاجت نه قضای حاجت. اگر مسافری در شهری غريب و در ماه رمضان گير همی‌افتد و گرسنگی و جوع بر وی فشار همی‌آورد، خوراک از بقالی ابتياع کرده و در مستراح (محلی برای راحت‌طلبی- اسم مکان بر وزن استفعال) نوش جان فرمايد چون مکان ديگری نيابد.
آورده‌اند شيخی نحيف در شهری غريب در پی مستراح همی‌گشت به ماه صيام ليکن چون يافت نگاه بر زمين نيفکند بر رسم خجلت ز روزه‌خواری خود چرا که موال را چرکين يافت ز کردار سخيف مردم.
(عکس از سايت رضا قاسمی)

۱۳۸۴ مهر ۳۰, شنبه

همه قبول شدند
تموم مشکلات حل شد. پشت کنکوری‌ها غم نخوريد. با 70 هزار تومن می‌شه يه مجموعه دعا خريد و از کنکور خلاص شد. با اين روش همه شرکت‌کنندگان در کنکور قبول می‌شن. کافيه 70 هزار تومن هوتوتو! اينجوری ظرفيت دانشگاه‌ها هم افزايش پيدا می‌کنه! اصلاً همه مشکلات حله حله. فقط با 70 هزار تومن ناقابل يه برنامه دعايی (اشتباه نشه با غذايی) می‌خريد و می‌رين با خيال راحت ولگردی و بقيه‌ش رديفه. پزشکی دانشگاه تهران می‌خواين يا الکترونيک شريف؟ فقط اراده کنين. ثوابش پای من اگه راست بود، عذابش پای منتشرکننده آگهی اگه دروغ بود. اوکی؟
ای خدااااا. مرديم از خوشی!

۱۳۸۴ مهر ۲۵, دوشنبه

يه نفر به مناسبت ماه رمضان يه ايميل پر از زولبيا برام فرستاده. من هم برای اينکه رو دل نکنم می‌ذارمش اينجا برای استفاده عموم:

۱۳۸۴ مهر ۱۶, شنبه

1- عرض کنم خدمتتون که اين مانور برخورد با اغتشاشات خيابانی هم واسه خودش حکايتی بوده‌ها. مخصوصاً با اين عکس‌های شاهکار که جزئيات رو کرده تو قوطی. به آقايون مانوريون در آرايش‌های غليظ و پلاکارد حمايت از دانشجو کمی دقت فرماييد! (تصوير 1- تصوير 2) خيلی جيگر بيدن!
2- اين آلبوم جديد محمد اصفهانی به نام برکت رو دوست داشتم برخلاف آلبوم‌های قبليش. به نظر من اين نوع موسيقی و به طور کلی موسيقی تلفيقی اگه روش خوب کار بشه، جذاب از آب درمياد.

۱۳۸۴ شهریور ۳۰, چهارشنبه


شهر گناه
فيلم شهر گناه Sin City يکی از بهترين فيلم‌هايی هست که تا حالا ديدم. يک فيلم با فضايی خاص و بازی‌های خيره‌کننده. جالب اينجاست که تمام اين فيلم توی استوديو فيلمبرداری شده و بيننده هم اصلا حس نمی‌کنه که تمام فيلم جلوی پرده آبی فيلمبرداری شده. رد پای تارانتيتو جای جای فيلم ديده می‌شه و جالب اينجاست که توی تيتراژ آغازين فيلم ننوشته کارگردان: رابرت رودريگوئز بلکه جای کارگردان از عبارت کات اند شات استفاده کرده. فرانک ميلر که خالق داستان‌های استريپ و گرافيکی هست، شهر گناه رو هم به عنوان يکی از همين دست کتاب‌ها طراحی کرده بود که در کنار رودريگوئز اون رو تبديل به فيلم کرد که در نسخه DVD فيلم می‌تونين پشت صحنه این فيلم رو ببينين و شباهت گرافيک کتاب و پلان‌ها رو مقايسه کنين. نکته آخری هم اين که سعی کنين اين فيلم رو حتما از روی DVD تماشا کنين. من که کلی حال کردم به خصوص که زيرنويس‌های فارسی فيلم هم به جز يکی دو مورد غلط املايی هيچ اشکالی نداشت. زيرنويس‌های اين فيلم هم کار خوب بچه‌های سايت زيرنويس دات کام هست که انصافا کارشون خيلی درسته.

۱۳۸۴ شهریور ۲۴, پنجشنبه

خب چند وقته که رفتم سر يه کار جديد. اون هم توی يه شرکت معروف و منظم که پره از توليدات نرم‌افزاری تحت وب که سرم رو حسابی گرم کرده. حالا بعداً مفصل درباره‌ش می‌نويسم. خب انگار کارها داره خود به خود و پشت سر هم پيش می‌ره اما انگار مرتب و درست‌تر از قبل. توی اين مدت يعنی پنج شش ماه اخير خيلی چيزها خوندم و خيلی چيزها نوشتم. کلی مطلب دارم درباره کامپيوتر و مخلفاتش که نشد مثل قبل توی سرگردون بنويسمش. حالا يه سر و سامونی می‌دم بهشون و مرتب و منظم منتشرشون می‌کنم يه جای مناسب. تا ببينيم چه پيش آيد و چه در نظر افتد!

۱۳۸۴ شهریور ۱۸, جمعه

صبح که بلند شدم، ديدم که جای پای چپ و راستم با هم عوض شده. احساس مزخرفيه. هيچکدومشون اشتباه نمی‌کنند. هر کدوم هم راه خودشان رو درست می‌رن. من هم ای‌ی‌ی می‌سازم با هر دوشون. مشکل اونجاست که هوس کردم يه تريپ راک ان رول برقصم.

۱۳۸۴ شهریور ۱۱, جمعه

خيلی جالب نيست که بعد از يه سفر دو روزه جالب با برو بچس، وقتی از متل قو رد می‌شی، ماشين جلويی بزنه به يه پسربچه 7-8 ساله و چند متر پرتابش کنه تو هوا. اون هم مثل يه عروسک چرخون توی توفان بپره هوا و مثل يه تيکه گوشت جلوی ماشينت بخوره زمين. شِت. لعنت به اون زمانی که فکر می‌کنی خيلی خوش گذشته.

۱۳۸۴ مرداد ۲۱, جمعه

چيز ميز
1. بنويسم بازم؟ نتيجه‌ش می‌شه از اين دری وری‌های پايين. مگه اينکه بخوام گزارش روزانه بنويسم. خب اون‌ها هم يک‌سری کُد قراردادی داره که ممکنه هر کسی باهاش ارتباط ايجاد نکنه. اون‌وقت اينجا می‌شه پر از نوشته‌های شخصی. بگذريم. شايد يه برنامه‌ای چيدم که منظم‌تر و بيشتر بنويسم. البته اگه بعضی از موقعيت‌ها جور بشه.
2. خوبه‌ها. اگه وسط تابستون بری يه جايی که برف باشه. پنجشنبه رفته بودم سرچشمه يه رود. جايی که برف جلوی چشم‌های آدم آب می‌شد و رودخونه رو تشکيل می‌داد. از جايی که پياده شدم از ماشين، سه چهار ساعتی فقط رفتيم بالا. لالون می‌دونين کجاست؟ يه جايی اون ور فشم.
3. شديداً افتادم به کتاب خوندن. اون هم توی دو سه ژانر مختلف. يه مجموعه 5 جلدی هست با نام «جهان اسطوره‌شناسی». مجموعه مقالاتی که جلال ستاری ترجمه کرده. مجموعه خيلی جالبيه از مطالب مربوط به مفاهيم اساطيری ملل. يه کتاب ديگه‌ای هم موازی اين دارم می‌خونم به نام «روانشاسی شايعه». تقريباً تنها کتابی هست که در مورد شايعه نوشته شده. من چيز ديگه‌ای نديدم. اين يکی هم مجموعه‌ای از تحقيقات آکادميک و علمی درباره شايعه و چگونگی ايجاد و پخش اونه.
4. همچنان دارم فرانسه رو می‌خونم. يه جور کل کله با خودم. تازگی‌ها داره سخت‌تر هم می‌شه. اما هر چی که سخت می‌شه انگار لجبازی هم بالاتر می‌ره. ولی هيچ چيز به اندازه گفت‌وگوی اجباری با يه فرانسه‌زبان نمی‌تونه به آدم کمک کنه. اين رو وقتی عملاً حس کردم که با يه شب با يه فرانسوی تونسی‌الاصل رفتيم شام دربند. تجربه اجباری خوبی بود.
5. در کل همين فعلاً. اين جور اگه بخواين هر روز می‌تونم هوار خط بنويسم. (در جواب اون‌هايی که می‌گن چرا کم می‌نويسی).

۱۳۸۴ مرداد ۱۲, چهارشنبه

...
بالا... بالا... بالا
هل می‌دهم شانه‌های برجسته تصويرم را
روی پله‌های خيس کف‌آلود
بالا... بالا... بالا
سياه، خاکستری، کبود
يک پله ديگر تا اوج
يک پله بدون بازگشت
پله‌های لعنتی اضطراری
کنار اسکله مقدس
کنار مشتی مرغ دريايی
کنار انبوه جيغ بنفش
به هنگام هبوط
به هنگام نياز
به هنگام خطا
کبود، خاکستری، سياه
ضربه‌های باد
سايه‌های توهم
امواج و گرداب و سقوط
موسيقی با ضرباهنگ طوفان
تا بيکران
مسافران گرامی! لطفاً پياده شويد
ايستگاه آخر می‌باشد!

۱۳۸۴ مرداد ۱, شنبه

آقا جان اين راديو پيام رسماً ديوانه شده!
اين روزها از ويگن و فرامرز اصلانی هم موزيک پخش می‌کنن. به نظرتون اتفاقی افتاده؟
تکميل: نه بابا تلويريون هم قاط زده رسما. کانال دو امشب فيلم فرار به سوی پيروزی رو نشون داد. يه جاهاييش رو هم که خانومه سلويستر استالونه رو يه نموره می‌بوسيد، سانسور نکرد!

۱۳۸۴ تیر ۱۴, سه‌شنبه

Contact
مثل يک تکه چسب شيشه‌ای بر روميزی پلاستيکی، نا معلوم
يا مانند يک توده چسب مايع بر کف دست در تمنای تماس
پوست ارزانی قدم‌هايی چسبناک است
و حتماً شکافی ترک خورده
در ميان تمام تفاهم لايه‌ها...
وجود دارد.
حتی اگر چشم‌هايمان مسلح نباشند
به دکمه‌های Zoom،
لازم نيست بجويی...
هميشه جوينده يابنده نيست!

۱۳۸۴ تیر ۶, دوشنبه

هيچ‌کس چيزی نپرسيد، فقط چشم‌پزشک گفت اگر روزی باز بينا شدم، توی چشم ديگران خوب نگاه می‌کنم، انگار که بخواهم روحشان را ببينم،
پيرمرد چشم‌بندزده گفت روحشان،
يا جانشان، اسمش فرقی نمی‌کند، آنوقت است که در کمال تعجب می‌بينيم با آدمی سر و کار داريم که چندان درس نخوانده،
دختر عينکی گفت در درون ما چيز بی‌نامی هست، ما همان چيزيم.

کوری - ژوزه ساراماگو

۱۳۸۴ تیر ۴, شنبه

احمدی‌نژاد رئيس‌جمهور شد. با بيش از 17 ميليون رأی. چرا هيچکی نمياد بگه در مقابل دوربين مخفی هستيم؟!

۱۳۸۴ خرداد ۳۰, دوشنبه

اتفاقات پشت سر هم می‌افته. نامه اعتراض آميز نامزدها يکی پس از ديگری منتشر می‌شه. انتشار نامه کروبی (که در جای خودش بسيار شجاعانه شمرده می‌شه) باعث تعطيلی روزنامه‌های اقبال، آفتاب يزد و اعتماد و از طرف ديگه انتشار خبر اين تعطيلی‌ها هم ممنوع می‌شه. خونه کروبی تحت محاصره قرار می‌گيره. همسر رجايی به سوءاستفاده از نام شوهرش اعتراض می‌کنه. کاری که شايد بهتر بود قبل از انتخابات دور اول انجام می‌شد. کوچه و خيابون مملو از بحث‌های سياسيه و بازار اخبار و شايعه داغه. شنيده می‌شه که ارسال SMSهای تبليغاتی و ضدتبليغاتی جرم محسوب شده و قابل ارسال‌کننده تعقيبه. بعضی همچنان در موضع تحريم و تلاش برای يکدست‌سازی حکومت هستند. انتظار برای انفجار بدون اينکه آلترناتيوی رو بعد از انفجار احتمالی معرفی کنن (که قطعاً به اين زودی نخواهد بود).خطر انتخاب احمدی‌نژاد لحظه به لحظه زيادتر می‌شه. انگار که اراده‌ای بالاتر از هر قدرت سعی در رئيس‌جمهور کردنش داشته باشه. فرصت خيلی کمه! خيلی! (اخبار مربوط)

۱۳۸۴ خرداد ۲۱, شنبه

خب. از قرار من بايد بشينم اينجا و از خودم بيانيه در بکنم برای دلايل آقا در باب اثبات اطلاع از خواندن تاريخ و ساير قضايا...
چند تا جواب کوتاه بهت می‌دم و تمام.
شباهت تو و اصولگرايان در تحجرتونه. هر دو تا همه رو به دو دسته خودی و غيرخودی تقسيم می‌کنين و شعارتون اينجوری خلاصه می‌شه که فقط کسی آدمه که حرف منو می‌زنه اگه نه يه جو قوه ادراک نداره و من از اين نژادم و تو از اون نژادی و من طلای نابم و شماها آهن قراضه. تو حتی بلد نيستی مثل مخالفينی از قبيل شبح خونسرد باشی و حرفت رو بزنی. می‌دونی چرا؟ برای اين که اون توی ايرانه و به همه چيز اشراف داره اما تو نه. بجاش خودت رو به در و ديوار ميزنی و بد و بيراه می‌گی و خيلی اصرار داری بگی که با پوست و گوشت و خون داری زندگی توی ايران رو لمس می‌کنی. ادبياتت حقيقتاً منحصر به فرده.
شديداً ادعا می‌کنی که من ال کردم و بل کردم و توی زندان بودم و فلان و بهمان و تو به سن ادراک نبودی اون وقتا و عقلت نارس بود. يکی از مشکلات تو اينه که برای درک و شعور مخالفينت ارزش قائل نيستی. جالبه که داعيه دموکراسی هم داری. به من می‌گی که اگه هر عقيده‌ای داری واسه خودت نگه دار و توی وبلاگ شخصيت ننويس و من رو به فريب‌کاری متهم می‌کنی. ادبياتت عين قاضی مرتضويه. وقتی من نتونم توی وبلاگ خودم عقيده سياسيم رو بيان کنم، کجا بايد بتونم؟ يعنی تو هم درباره آزادی عقيده داری من آزادم تا فقط اون چيزی رو بگم که تو می‌گی؟
يه مشکل بزرگ ديگه تو اينه که دوست داری همه ايرانی‌های خارج از کشور رو بياری سمت خودت و ما رو ببری اون ور خط. يادم نمياد گفته باشم همه ايرانی‌های اون ور آب مثل تو هستن. پس از طرف من اظهار عقيده نکن. من اون ور دوستای زيادی دارم برای خيلی‌هاشون هم ارزش بی‌حد و حصری قائلم. اصلاً از کجا معلوم که خودم هم يه روزی نرم از ايران؟ پس لطفاً حرفايی رو که درباره تو می‌زنم تعميم نده به همه. اينجوری همه فکر می‌کنن ما داريم با هم دعوا می‌کنيم و تو سعی داری برو بچه‌های محلتون رو به هر روشی بندازی وسط اين دعوا. ما که با هم دعوا نداريم؟ داريم؟
حالا برو باز بگو طرف اراجيف گفته. اگه اراجيفه به روی خودت نيار. آدم که از يه مشت اراجيف غمباد نمی‌گيره؟
راستی محض اطلاع خواستم بگم وبلاگی که داری با خيال راحت می‌خونی، توی ايران فيلتره. حالا هم باز می‌گم. خون خودت رو کثيف نکن. برای سلامتی مضره.

۱۳۸۴ خرداد ۱۸, چهارشنبه

1- کاری نداره که عزيز. خون خودت رو کثيف نکن. نشستن توی يک جای دور و امن و پا روی پا انداختن و با اسم مستعار تهمت زدن هيچ کاری نداره. حالا تو می‌تونی به من بگی حزب الله نوکيسه. خوشحالم که اينقدر عصبانی کردمت که مغرضانه می‌نويسی. می‌دونی چيه؟ برای من هم راحته که بگم نشستی توی اتاقت و با پول یه کشور دیگه سنگ ايران رو به سينه می‌زنی و به من فحش می‌دی. آره عزيز... هر آدمی يه قيمتی داره. حالا يکی می‌تونه خودش رو بفروشه به خارجی‌ها. يکی هم ممکنه خودش رو بفروشه به عقيده‌اش. من به تو نمی‌گم چرا انتخابات رو تحريم کردی يا نمی‌خوای رأی بدی. تو هم حق نداری به من هر نسبتی که خودت شايسته‌اش هستی بدی. چون نه من و امثال من رو می‌شناسی نه اونقدر برای من حق قائلی که اجازه بدی عقیده شخصی خودم رو داشته باشم و به همه اعلام کنم. به نظر تويی که اعتقاد داری هر کسی توی اداره دولتی کار کنه، مزدوره (هر چند که جزو همين دسته هم نيستم) مگر اينکه بريزه تو خيابون و اسه تويی که اونور راحت نشستی انقلاب کنه تا قدم رنجه کنی، همون بهتر که همون جا که هست، خوش باشه و همچنان شعار مرده باد و زنده باد بده و انتظار بکشه تا يه معجزه همه کارا رو رديف کنه.
نمرديم و يه بابای وطن‌پرستی به ما گفت شپشو!
2- بازی هيجان‌انگيزی بود. دسته‌جمعی ديدنش به گير کردن توی ترافيک می‌چسبيد. با بچه‌های چلچراغ و کلی از خواننده‌هاش نشستيم و بازی رو روی پرده بزرگ ديديم. با يه حال و هوايی که انگار توی استاديوم بوديم. داد زديم و جيغ کشيديم و فرياد زديم تا صدامون گرفت. جاتون خالی.

۱۳۸۴ خرداد ۱۶, دوشنبه

بار ديگر شهری که...
گرچه توی اين بلبشوی انتخابات اين وبلاگ طفلکی ما فيلتر شد و گرچه ما هم ديگه عادت کرديم به فيلتر شدن بی‌علت! اما اين نيز بگذرد. بريم سر اصل مطلب.
اين پست قبلی حسابی جواب داد. الآن چيزی نزديک به 80 وبلاگ توی حلقه طرفداران هستن و هر روز هم داره به اين فهرست اضافه می‌شه.
امروز با چند تا از دوستان چلچراغی و چند تا هنرمند ديگه مثل پگاه آهنگرانی يه ستاد جمع و جور تشکيل داديم و توی سعادت آباد مستقر شديم. عصر امروز که با ماشين‌های تراکت چسبونده شده داشتيم توی شهر گشت می‌زديم، يه سری هم زديم به منطقه الهيه و فرشته و دور و برش. آقا جان اين آقای رفسنجانی رسماً اين منطقه رو خريده! اونجا پره از ماشين‌های با عکس رفسنجانی و آهنگ دوبس دوپس و چيزی نزديک به 5 تا ستاد رفسنجانی. نه از اين ستادها که فقط 4 تا پوستر باشه رو درش. از اونهاش که بالاش تابلو زدن مثل تابلوی بالای مغازه. من نمی‌دونم چرا اين کانديدا ادعای بی‌پولی کرده! از اون طرف هنوز هم قاليباف بيشترين تعداد بيلبورد رو در سطح شهر داره و هنوز هم دکتر معين تبليغات بيلبورديش رو شروع نکرده. از منطقه شهرک غرب هم که رد بشی، تقريباً همين وضع حاکمه فقط با اين تفاوت که بچه‌های ستاد نسيم (نسل سومی‌های ياور معين) با کاورهای قرمز رنگشون همه جای شهرک غرب بودن و تراکت پخش می‌کردن و با مردم بحث می‌کردن (خبر).
بماند که امروز کلی فحش هم خورديم اما کلی هم همراه ديديم. خلاصه هر دو تاش چسبيد!

۱۳۸۴ خرداد ۸, یکشنبه

حلقه وبلاگ‌های طرفدار معين
موقع انتخابات رياست جمهوری آمريکا، طرفداران يک کانديدا با بلاگ‌رولينگ يک حلقه يا به قول خودشون Ring درست كردن. من هم به فكرم رسيد كه يه همچو چيزی رو براي دکتر معين راه‌اندازی کنم. با اين کار يک بلاگ‌رولينگ خواهيم داشت که فهرستی از وبلاگ‌های طرفدار دکتر معين رو جمع‌آوری کرده و وبلاگ‌ها با هر بار به روزرسانی به بالای ليست منتقل می‌شن.
طريقه عضويت:
من اسم وبلاگ چند نفر از بچه‌ها رو خودم وارد کردم. بقيه وبلاگ‌هايی که می‌خوان اسم وبلاگشون توی اين فهرست باشه، کافيه يک ايميل بفرستن به Moein.Ring@gmail.com و اسم وبلاگشون رو به همراه آدرسش در ايميل قيد کنن. موضوع نامه رو هم در قسمت Subject بنويسن Moein تا اسمشون به فهرست اضافه بشه. در ضمن دوستان حتما اين کدی رو که در زير ميارم، توی قالب وبلاگشون قرار بدن تا اين فهرست در کنار وبلاگ خودشون هم قرار بگيره.



بعد از قرار دادن کد بالا، نتيجه به صورت زير ديده می‌شه:
وبلاگ‌های طرفدار دکتر معين


معين آمد. به نظر من هم اگه نمی‌اومد اشتباه بزرگی مرتکب می‌شد. لازم بود که بياد. من نمی‌تونم مثل يه عده بگم که بايد انتخابات رو تحريم کرد. به نظر من اصل اين نوع فکر کردن مشکل داره. بايد قبول کنيم که منتظر حمله يه کشور ديگه موندن براي رسيدن به خواسته‌هامون انتظار عبثيه. ايران نه مثل افغانستانه و نه مثل عراق که يه کشور خارجي بتونه بتصرفش کنه و حکومتش رو تغيير بده. من هم معتقدم که اصلاحات يک روند تدريجيه. همه ما خواسته‌های زيادی داريم و متاسفانه حوصله صبر کردن برای رسيدن به اونها رو هم نداريم. در صورتی که بايد بپذيريم تحولات بزرگ در يک جامعه ديگه اسمش اصلاحات نيست بلکه انقلابه و همون طوری که تجربه‌شو داريم، هر انقلابي آدم رو ده‌ها سال به عقب می‌بره. پس بهتره اجازه بديم اصلاحات توی جامعه ما گام به گام بره جلو و در تسريعش کمک کنيم. من به معين رای می‌دم. فکر می‌کنم بين گزينه‌های موجود هر کس ديگه‌ای اگه به جاش بياد با توجه به وضعيت اخير ايران درباره توافق در زمينه انرژی اتمی و قانون تجارت جهانی، جايگاه مستحکمی پيدا می‌کنه و شايد اتفاقی که براي عربستان افتاده برای ايران هم بيفته. ما هم مثل عربستان بشيم يه کشور که رابطه خوبی با آمريکا داره و حقوق بشر هم توش رعايت نمی‌شه. پس اگر قراره که کسی با آمريکا رابطه برقرار کنه، بهتره معين باشه که حداقل به مساله حقوق بشر اهميت می‌ده.


























۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

اين روزها در نمايشگاه کتاب و نمايشگاه مطبوعات غلغله هست. مثل هر سال اين بار هم نمايشگاه کتاب از پربيننده‌ترين نمايشگاه‌های برگزارشده‌ست. هنوز فرصت نکردم که سری به نمايشگاه کتاب بزنم. بودن تو غرفه مجله چلچراغ و صحبت کردن با خواننده‌ها کمتر فرصتی برام باقی گذاشته که برم و چند تا کتاب خوب بخرم. فعلا که تو فکر جيم زدنم تا ببينم موفق می‌شم يا نه!

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۶, جمعه

چند تا کار پشت سر هم پيش اومد برام که کلی سرم رو شلوغ کرد. بعدش هم يه سفر به همدان داشتم واسه داوری جشنواره دانشجويان وبلاگ‌نويس و درآوردن بولتن جشنواره. يه جشنواره درست و حسابی و با برنامه ريزی دقيق بود. کلی هم بر و بچه های وبلاگ نويس اومده بودن و کلی هم از دوستان رو اونجا دیدم. خلاصه در کنار عليرضا شيرازی، محمود اروج زاده، محمود فرجامی، شهرام شريف، رضا شکراللهی، اميد معماريان، شهاب مباشری، جليل اکبری، علی پيرحسين‌لو، عطا خليقی و کلی ديگه از بچه‌های دانشگاه همدان خيلی خوب بود و جای خيلی‌های ديگه خالی.

در همین زمینه:
- انقلاب فيروزه‌ای، کامنتی برای گوريل‌ها، روايت خوابگرد از نخستين جشنواره‌ی دانشجويان وبلاگ‌نويس ايران
- جشنواره وبلاگ‌ها و نگاه‌های مشتاق، اميد معماريان
- راپورت اولين فستيوال وبلاگ نويسی محصلين در همدان، (۱) و (۲)، محمود فرجامی
- در همدان چه گذشت؟ مصطفی قوانلوی قاجار

۱۳۸۴ فروردین ۲۶, جمعه

جريان خاصی که نيست. خيلی وقته که از ترکيه برگشتم. بعدش هم رفتم شمال و از وقتی که اومدم گرفتار يک سری کارای جالب و خوب خوب هستم که بعدا نتيجه می ده. به زودی سر و کلم بيشتر پيدا می شه اينورا!

۱۳۸۴ فروردین ۱, دوشنبه

سلام عليکم. سال نو مبارک. اينجا استانبول است. صدای ترکيه. نوشتن با صفحه کليد ترکی عذاب عظيم است. نقطه سر خط. تا برنامه ديگه خدافس!

۱۳۸۳ اسفند ۵, چهارشنبه

بذار اول خودم تبريک بگم:
تولدم مبارک!
6 اسفند شد و سی سالگيم تموم شد.
جفت پا پريديم تو سی و يکمين سال زندگی.
اينجورياست!

۱۳۸۳ بهمن ۲۸, چهارشنبه

ديروز توی جلسه هيات تحريريه چلچراغ نشسته بوديم و طبق معمول داشتيم با پيشنهادهای کوبنده مجله رو متحول می‌کرديم که ديديم دو تا انسان خارجی اومدن تو. پيتر و کريستوفر دو تا دوچرخه‌سوار فرانسوی هستند که الآن رسيدن به تهران. يه سايت هم دارن که به دو زبون فرانسه و انگليسی توش می‌نويسن. دقيقا عينهو وبلاگ. فقط ببينين چند تا اسپانسر دارن! حالا اين بنده خدا پوپه مهدوی نادر که يه تنه کلی از دنيا رو با دوچرخه گشت، هر چی اسپانسر داشته، مردم بودن! اصلا قابل مقايسه نيست. به هر حال چنين کارايی واقعا دل و جرات می‌خواد و بايد حمايت بشه اما خب اسپانسر داريم تا اسپانسر! بازم دست اونايی که واسه اين کارا ارزش قائلن درد نکنه، اگه نه فقط مايه‌دارا می‌تونستن به سفرهای اينجوری برن که البته تعدادشون زياد هم نيست. يه جورايی آدم اگه مايه‌دار بشه، کاليبرشم يحتمل بالا می‌ره و دست به چنين کارايی نمی‌زنه.

۱۳۸۳ بهمن ۲۳, جمعه

اين روزها برف همه جا رو گرفته به حدی که می‌گن اين بارش توی 25 سال اخير بی‌سابقه بوده. استان گيلان هم از اين بارش بی‌نصيب نمونده. اين روزها که مرتباً سعی می‌کردم از خانواده‌م تو لاهيجان خبر بگيرم، اخبار جالبی می‌رسيد به دستم. طبق معمول به خاطر نبود مديريت صحيح بحران، اين جور وقت‌ها همه چيز بدجوری شير تو شير می‌شه. از قرار معلوم جاده قزوين به رشت رو تونستن امروز باز کنن و امدادرسانی به شهرهای محاصره‌شده گيلان آغاز شده. برق و آب تا ديروز قطع بود و تلفن هم نزديک به يک روز قطع بوده. ملت برای شارژ باطری موبايل‌هاشون پيش کسايی که موتور برق داشتن صف وا‌می‌ستادن. نون لواش دونه‌ای 125 تومن و نون سگگ هم به سلامتی دونه‌ای 400 تومن فروخته می‌شد. انگار اين جور وقت‌ها به جای جيره‌بندی فقط بايد قيمت‌ها بالا بره! باطری قلمی و امثالهم هم ناياب شده بود. به خاطر راديو و اين طور قضايا. بارش برف هم اونقدر زياد بوده که سقف خونه‌ها ريخته پايين. کلی ماشين به خاطر ريزش سقف پارکينگ خونه‌ها درب و داغون شدن. خلاصه فعلاً که همون شير تو شيره!
پ.ن: قيمت‌های جديد:
قيمت يک عدد بيل ۲۰ هزار تومان
قيمت يک عدد پارو بين ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان
قيمت يک جفت چکمه ۱۵ هزار تومان
قيمت برف‌روبی پشت‌بام بين ۱۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان

۱۳۸۳ بهمن ۱۷, شنبه

اگه يکی بتونه بگه که اينجا چرا بايد فيلتر شده باشه، يه دستخوش حسابی از من می‌گيره! فعلا که از کارت مروا نمی‌تونم ببينمش. يکی نيست به اينا بگه که آدمای حسابی اين وبلاگ بهتون چی کرده که لايق فيلتره؟!



پ.ن: بعد از ايميلی که براشون فرستادم، انگاری رفع فيلتر نشد! فقط از شماره غير E1 می‌شه ديدش. از چند تا جای ديگه انگار فيلتره. اگه شمام جايی رو سراغ دارين که نمی‌تونين اينجا رو ببينين، بهم بگين که پيگيری کنم.

۱۳۸۳ بهمن ۸, پنجشنبه

کار و کسب نو

يکی از کاسبی‌های جديدی که راه افتاده، خريد و فروش پول کشورهای همسايه هست که داره انجام می‌شه. به اين ترتيب که با توجه به اتفاقات اخير در منطقه، ارزش ارزهايی از قبيل افغانی و اخيراً دينار عراق روز به روز در حال افزايشه. برای مثال يک ميليون دينار عراق تا چند هفته پيش حول و حوش ششصد هزار تومان خريد و فروش می‌شد، در حالی که الآن در حدود يک ميليون تومان خريد و فروش می‌شه. به همين علت هم يه عده ارز عراقی می‌خرن و چند وقت هم صبر می‌کنن و بعدش اون رو به قيمت بالاتری می‌فروشن و کلی سود می‌کنن. شبيه همين اتفاق بعد از سقوط طالبان در افغانستان انجام شد. به هر حال تجار و سرمايه‌گذارای ايرانی راه و روش‌های جديدی برای درآمدزايی هنگفت پيدا کردن. يکی از دوستان که اخير سفری به خراسان داشت، از ايرونی‌هايی می‌گفت که کاميون کاميون اجناس مصرفی روزمره مثل دستمال کاغذی و مواد شوينده و غيره می‌بردن مرز ايران و افغانستان و همون جا کل بار رو تحويل افغانی‌ها می دادن و دلار می‌گرفتن. يه عده‌ای هم رفتن توی شهرهای افغانستان مغازه زدن. از تعميرگاه‌های گوشی‌های موبايل تا کتاب فروشی. دو سه روز اول هم اجاره مغازه‌شون در مياد و باقی روزها، سودهای چند ميليونی براشون می‌مونه. هر دو طرف هم راضی. يه چيز ديگه که شنيدم اينه که بعضی سرمايه‌گذاران ايرونی به خصوص اصفهانی‌ها، اين روزها در حال خريد زمين‌های حوالی حرم کربلا هستن و در فکر ساخت هتل. به هر حال تجربه هتل‌داری در مشهد نشون داده که شهرهای مذهبی به دليل تعدد زوار، سود هنگفتی رو نصيب هتل‌دارها می‌کنه.

۱۳۸۳ دی ۲۴, پنجشنبه

يه وقتی بود که هم بنزين خوشبو بود هم ماژيک هم استون هم آهک خيس‌خورده. چند وقته اين‌ها هم اصالتشون رو از دست دادن.

۱۳۸۳ دی ۱۳, یکشنبه

يه چيزی تو مايه‌های فرنچ مانيکور!

خب جريانش اينه که با يکی دو تا از بچه‌های کلاس زبانمون يه وبلاگ فرانسوی راه انداختيم. از اين لوس‌بازی‌ها! خلاصه اينکه هنوز ترم دوميم. نتيجه‌ش هم اينه که کلی غلط پلوط می‌نويسيم. اساتيد محترم ببخشاييد. البته هر هفته نوشته‌هامون رو به معلممون نشون می‌ديم تا اشکالاتش رو بگيره و بعدا تصحيحش کنيم. اصولا نوشتن به يه زبون ديگه خيلی سخته. آدم جونش بالا مياد تا منظورش رو بفهمونه. مخصوصا اگه بخوای چهار کلام حرف جدی بنويسی نه اين که فقط اسم و مشخصات و حرفای معمولی بلغور کنی.

الغرض... اسمش رو فعلا گذاشتيم Le Quartier Iranien. مثلا يعنی محله ايرانی. البته اسمش موقتيه. شما اسم بهتری سراغ ندارين؟ پيشنهاد بدين سيل ووپ له!

راستی سرگردون فيلترشده رو فرستاديم اينجا که ديگه فيلتر نباشه. برين سياحت کنين.