1- کاری نداره که عزيز. خون خودت رو کثيف نکن. نشستن توی يک جای دور و امن و پا روی پا انداختن و با اسم مستعار تهمت زدن هيچ کاری نداره. حالا تو میتونی به من بگی حزب الله نوکيسه. خوشحالم که اينقدر عصبانی کردمت که مغرضانه مینويسی. میدونی چيه؟ برای من هم راحته که بگم نشستی توی اتاقت و با پول یه کشور دیگه سنگ ايران رو به سينه میزنی و به من فحش میدی. آره عزيز... هر آدمی يه قيمتی داره. حالا يکی میتونه خودش رو بفروشه به خارجیها. يکی هم ممکنه خودش رو بفروشه به عقيدهاش. من به تو نمیگم چرا انتخابات رو تحريم کردی يا نمیخوای رأی بدی. تو هم حق نداری به من هر نسبتی که خودت شايستهاش هستی بدی. چون نه من و امثال من رو میشناسی نه اونقدر برای من حق قائلی که اجازه بدی عقیده شخصی خودم رو داشته باشم و به همه اعلام کنم. به نظر تويی که اعتقاد داری هر کسی توی اداره دولتی کار کنه، مزدوره (هر چند که جزو همين دسته هم نيستم) مگر اينکه بريزه تو خيابون و اسه تويی که اونور راحت نشستی انقلاب کنه تا قدم رنجه کنی، همون بهتر که همون جا که هست، خوش باشه و همچنان شعار مرده باد و زنده باد بده و انتظار بکشه تا يه معجزه همه کارا رو رديف کنه.
نمرديم و يه بابای وطنپرستی به ما گفت شپشو!
2- بازی هيجانانگيزی بود. دستهجمعی ديدنش به گير کردن توی ترافيک میچسبيد. با بچههای چلچراغ و کلی از خوانندههاش نشستيم و بازی رو روی پرده بزرگ ديديم. با يه حال و هوايی که انگار توی استاديوم بوديم. داد زديم و جيغ کشيديم و فرياد زديم تا صدامون گرفت. جاتون خالی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر