۱۳۸۴ مرداد ۱۲, چهارشنبه

...
بالا... بالا... بالا
هل می‌دهم شانه‌های برجسته تصويرم را
روی پله‌های خيس کف‌آلود
بالا... بالا... بالا
سياه، خاکستری، کبود
يک پله ديگر تا اوج
يک پله بدون بازگشت
پله‌های لعنتی اضطراری
کنار اسکله مقدس
کنار مشتی مرغ دريايی
کنار انبوه جيغ بنفش
به هنگام هبوط
به هنگام نياز
به هنگام خطا
کبود، خاکستری، سياه
ضربه‌های باد
سايه‌های توهم
امواج و گرداب و سقوط
موسيقی با ضرباهنگ طوفان
تا بيکران
مسافران گرامی! لطفاً پياده شويد
ايستگاه آخر می‌باشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر