۱۳۸۱ آذر ۲۰, چهارشنبه

نميدونم اين مساله براي همه صدق ميکنه يا نه. اما فکر ميکنم اين مساله به من منحصر ميشه. براي من هميشه اينجوري بوده که هميشه کسايي که منو خيلي دوست داشتن، خيلي هم از من دور بودن. هيچ وقت يادم نمياد که که کسي منو خيلي دوست داشته باشه و در عين حال بهم نزديک هم باشه. اين روزا بعضي وقتا به اين فکر ميکنم که شايد علتش اينه که اصل اين دوست داشتن به خاطر همين دوريه. اگر فاصله کم بود شايد اصلا منو دوست نميداشت. به هر حال اين نميتونه اتفاقي باشه که توي اين ۲۸ سالي که زندگي کردم، همش اين اتفاق بيفته. به هر حال بايد علتي وجود داشته باشه. به هر حال بايد اين علت به من مربوط باشه و به هر حال اگه قراره جايي از اين مساله بلنگه، جايي باشه که به من مربوط باشه. ميترسم وقتي علتش رو کشف کنم که ۵۸ ساله شده باشم. خب مسلما تاييد ميکنين که اون موقع يه کمي ديره. البته اين به شرطي ممکنه اتفاق بيفته که من به اون سن برسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر