۱۳۸۱ آذر ۱۰, یکشنبه

خب. .من دوباره خونه گيس گلاب هستم. سعي ميکنم هر شب بيام اينجا و يه خبري بدم. متاسفانه اينجا فرانت پيج نصب نبوده. اما من فردا يه سي ديش رو ميخرم تا بتونم گردون رو پابليش کنم.

اما کل ماجرا:

جمعه ساعت ۱۰ شب بود. من ديگه ميخواستم برم و در رو از پشت قفل کنم. اين لوگوي پايين رو که گذاشتم رفتم تا در رو ببندم. همين موقع دو نفر که ظاهر خيلي ناجوري داشتن اومدن بالا و به من گفتن که بهشون يه سي دي فيلم بدم. من هم گفتم که من کارم اصلا فيلم و اينا نيست. پرسيدن که پس شما چکار ميکنين؟ من گفتم اينجا فقط کار اينترنت انجام ميشه. گفتن پس بذار ما يه کم با اينترنت بازي کنيم. من هم گفتم که اينترنت من اين موقع اعتبار نداره و حدودا ساعت ۱۰:۲۰ بود که من کامپيوتر رو خاموش کردم و خواستم که از اونجا برن. يکيشون که همش صحبت ميکرد، گفت که انگشترم رو ببينه و من هم بهش دادم تا ببينه بعد بهم پسش داد. به رفتنشون که اصرار کردم، ديدم مقاومت ميکنن من هم رفتم گوشي تلفن رو برداشتم که ۱۱۰ رو بگيرم که گوشي رو از دستم گرفتن و تلفن رو قطع کردن. بعدش من يه خورده تند برخورد کردم و يکيشون هم يه کارد سنگري از آستينش بيرون آورد و با يه حرکت سريع زد به بازوم. بعد از من خواستن که جيبام رو خالي کنم و بعد از اون دستام و دهنم رو با چسب نواري پهن بستن. و بعد منو به سمت دستشويي هدايت کردن و از من خواستن که اونجا بشينم رو زمين. بعد اون که چاقو داشت بالاي سرم وايساد و يکي ديگه که انگار پايين وايساده بود و کشيک ميداد اومد بالا و و با نور دوم شروع به خالي کردن مغازه کردن. مجموعا شش عدد کيس کامپيوتر، يکعدد ونيتور، يکعدد کيبورد و دو عدد ماوس، گوشي موبايل و ساعت مچي و حدود ۱۶۰ هزار تومن وجه نقد و کيف محتوي بعضي مدارک بي ارزش و مقاديري سي دي نرم افزار و دوربين ديجيتالم رو به سرقت بردن. اون که مواظب من بود بالاي سرم وايساد تا دو تاي ديگه برن. بعدش اون هم در دستشويي رو قفل کرد و کرکره رو هم پايين کشيد. من ۲ دقيقه بعد دهن و دستام رو باز کردم، شيشه بالاي دستشويي رو شکوندم و اومدم بيرون. به ۱۱۰ زنگ زدم و باقي قضايا. اونوقت ساعت ديگه ۱۱ شده بود.

اما اتفاقات امروز. رفتم اداره آگاهي. اونا هم بهم گفتن شماره سريال موبايلم رو بهشون بدم. من هم شماره سريال رو نداشتم. در نتيجه گفتن نميشه دزدها رو پيگيري کنن. بعدش هم خيلي شيک گفتن که اين شماره پرونده شماست. هر وقت اونا دستگير شدن و اعتراف کردن خبرتون ميکنيم. همين. بعدش که من کمي اعتراض کردم و گفتم که اگه من رو ميکشتن چي؟ فرض کنيم که من موبايل نداشتم. گفتن که خب کشته بودنت ديگه. کاريش نميشد کرد!

ديشب يکي از دوستام بهم زنگ زد و گفت که حدود ساعت ۱۱:۳۰ از گوشي من بهش تلفن شده و شماره من روي گوشيش افتاده. و يه ربع هم اين تماس برقرار بوده. انگار بطور اتفاقي شماره اين دوستم که از قضا اولين شماره فون بوک من بوده گرفته شده. اين جريان رو به افسر آگاهي گفتم و خواستم که شايد بتونن از طريق مخابرات پيگيري کنن که آخرين تماس از گوشي من از کدوم منطقه بوده. و توضيح دادم که شايد با اين سيستمهاي جديد ديجيتالي اين کار ممکن باشه. ايشون هم فرمودن: ديجيتالم کجا بود؟ (به شيوه آقاي کاووسي). من هم گفتم از راهنمايي شما سپاسگزارم.

به هر حال به اونجا که اميدي ندارم. انگار فقط بايد از روابط استفااده کرد. در نتيجه من هم از اين راه اقدام کردم.

اگه خبر تازه اي شد باز اينجا مينويسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر