۱۳۸۱ مهر ۲۵, پنجشنبه

ديشب با يه تعدادي از دوستان (البته غير وبلاگي) رفتيم بام تهران. کلي پياده روي کرديم. خب مسلما بعد اين همه پياده روي آدم گشنه ش ميشه. اومديم پايين و تصمصم گرفتيم يه چيزي بخوريم. ساعت حدوداي يازده و نيم بود که رسيديم بوف. خلاصه تا غذا رو بخوريم ساعت دوازده و ربع شد. ماموراي وظيفه شناس اماکن هم که براي ايجاد امنيت در سطح شهر تلاش ميکنن تا ديدن ما تو رستوران نشستيم اومدن و يه جريمه درست و حسابي واسه بوف نوشتن. بعد از اون راه افتاديم به سمت يه جاي باحال و بکر. متاسفانه نميتونم آدرسش رو بدم چون ميترسم بعد از ده سال اونجا لو بره و مامورا بريزن اونجا هم يه پايگاه مبارزه با مفاسد(!) بزنن. فقط ميگم که يه جايي بود از بام تهرون هم بالاتر. چراغاي ماشين رو که خاموش ميکردي فقط نور ماه بود. خلاصه جاي همتون خالي... صداي پخش ماشين رو تا ته بلند کرديم و يک ساعت هر چي خورده بوديم انرژي کرديم و ريخيم بيرون با رقص و بزن و بکوب.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر