۱۳۸۱ آبان ۳, جمعه

خيلي وقت بود خزعبلات نبافته بودم. گفتم چند چشمه بيام:



شيخ ما در بلاگ حوسين است

از بلاگر نويسان ديرين است

از کرامات شيخ ما اين است

شيره را خورد و گفت شيرين است



يک، دو روزيست مهره هم خواب است

فکر موسيقي ساده و پاپ است

رنگ پيجش سياه و هم مشکيست

چون که امسال رنگ شب باب است



اسم صندوق آمد و سلطان

بانوي مسخ سوشي و عرفان

اسم نو آر بهر صندوق او

جايزه ش هم يک ني انبان



آن کسي که مراد است بر شيخان

بچه اي است از جنوب شهر تهران

مرد امروز و بل هر روز است

روغن از بهر خودروات بهران (آگهي تبليغاتي)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر