۱۳۸۱ بهمن ۲۰, یکشنبه

خام بُدم، پخته شدم، سوختم



يه سال پيش تو همچين روزي يعني بيستم و يکم بهمن ماه شروع کردم به نوشتن نوشته‌هاي عصيانزده نورهود توي وبلاگي با نام عصيان.

توي اين مدت اتفاقات زيادي برام افتاد... خوب و بد. وقتي نشستم و نوشته‌هام رو دوباره خوندم، تمامشون رو به ياد آوردم. چه خوبه که آدم يه چيزي داشته باشه که اين حساشو بهش يادآوري کنه. وقتي که دقت ميکنم مي‌بينم از اين اتفاقات بيشتر خوباش يادم مونده تا بداش. و مي‌بينم که دوستايي توي اين مدت پيدا کردم که با دوستاي ديگه‌م تفاوت داشتن. دوستايي که اول با افکار و نوشته‌هاشون آشنا شدم قبل از اينکه ببينمشون.

خب الان بايد خيلي خوشحال باشم ديگه، مگه نه؟ خب هستم! اينم دليلش :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر