۱۳۸۱ اسفند ۷, چهارشنبه

تعطيلات وسط هفته خود را چگونه گذرانديد؟

4- خب. اين روزا که اينجا ننوشتم. کلي اتفاق افتاد و کلي هم کاراي مختلف انجام دادم. اولش که چند تا از دوستاي خوب و قديميم که البته جزو وبلاگيها نيستن (اما ميدانند که وبلاگ چيست و چه کاربردي دارد) برام يه جشن کوچولو گرفتن که با اينکه تعدامون زياد نبود اما خوش گذشت. بماند اينکه کلي هم کادوهاي خوب خوب بهم دادن. از کتاب و ادوکلن و انواع پوشاک بگيرين تا انواع پوشاک و ادوکلن و کتاب و من سريعا به اين نتيجه رسيدم که تولد بهتر است تا علم و ثروت و اين حرفا.

3- و اما در چند روز گذشته چه کار خوبي انجام داده ايد؟ من يه دونه قالب جديد اضافه کردم به مجموعه قالبهاي فارسي گردون به اسم کيميا که تو صفحه چهارم ميتونيد ببينيدش. در حال حاضر دو تا قالب هم که با سيستم پرشين بلاگ بخونه اونجا گذاشتم. يکي ديگه هم آماده‌ست که همين امروز و فردا ميذارمش اونجا.

2- چهارشنبه يه آگهي ثبت دومين و طراحي صفحه داده بودم براي نيازمنديهاي همشهري که به خاطر تشخيص(!) حروفچين يا هر کس ديگه يه کلمه‌شو سرخود حذف کردن و در نتيجه حذف اون کلمه کليدي قيمت مورد نظر اصلا معقول نبود. پس هيچکي هم زنگ نزد واسه اين آگهي و ما بعبارتي ميخ گشتيم اونم از نوع ميخ طويله‌ش. راستي شماها نميخواين دات کام بشين؟ ثبت دومين و 5 مگابايت هاست و 10 تا ايميل... مفـــــــــــــــــــت فقط 30 هزار تومن. (فکر کنم پوز اين نيازمنديهاي همشهري خورد با اين تبليغ)

1- ... بعد همه اهل قصر جمع ميشن. هملت ضربه‌اي به لايرتيس ميزنه و لايرتيس هم يکي به اون. هملت ميچرخه، زخمي هم به عموش ميزنه. در همين موقع ملکه از گيلاس زهرآلودي که شاه درست کرده مينوشه. ملکه ميميره، شاه ميميره، هملت ميميره، لايرتيس ميميره. درست بالاي جسد اوفليا. و کنار جايي که پولونيوس مرده. به يه چشم به هم زدن يا سر جنبوندن. همه اون بدبختها مثله شده‌ن، زخم خورده‌ن، تکه تکه شده‌ن و مرده‌ن. بعد سر و کله يه گربه به اسم فورتينبراس پيدا ميشه و ميگه: "اين چه اوضاعيه؟ تا حالا همچين شلم شوربايي نديده بودم. ..."

اينم يه تکه از کتاب هملت از زبان مردم کوچه و بازار از عمو شلبي که يکي از کادوهام بود.

0- چرا من خوابم نميبره؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر