۱۳۸۱ بهمن ۲۰, یکشنبه

تا حالا شب رفتين کنار دريا؟ تو همين سفري که داشتم به شمال يه شب ساعت ۱۰ زد به سرمون که بريم کنار دريا. من شب دريا رو خيلي دوست دارم. آروم باشه با توفاني فرقي نداره. يه ابهتي داره دريا توي شب. يه حس توهم عجيبي رو به آدم تزريق ميکنه. رفتيم کنار ساحل چمخاله. رفتيم و نشستيم کنار ساحل. هوا کمي سرد بود اما دريا آروم بود. احساس ميکردي جايي وايسادي که واقعا جرات ميخواد فقط ده متر بري توش.

نشسته بوديم که ديديم يه چيزي داره مياد به سمتمون. يواش و بي سر و صدا. اولش فکر کرديم که خياله. اما بعد ديديم يه ماهيگيره که روي يه تيوپ نشسته و از صيد قاچاق شبونه مياد. با يه بغل ماهي که هنوز نفس ميکشن. وقتي که آدم فکر ميکنه مقابل اون همه وسعت يه ذره بيشتر نيست، خيلي تحسين برانگيزه وقتي مي بيني يکي ميره توي اون همه عضمت تا گم بشه. اون وقته که احساس ميکني خيلي کوچيکي. خيلي.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر