شب خوبي بود ديشب. جاي اونايي که بيمعرفتي کردن و نيومدن خالي. دم اونا هم که اومدن گرم. فرحزاد بود و شام و 15 تايي از بر و بچ وبلاگي و دات کام و غيره. کلي هم گفتيم و خنديديم. (اينا رو ميگم که دلتون بسوزهها). پس چند تا هم اسم مسبرم که عيشتون تکميلتر شه. D: و اما حضار:
من، سامان (روي جاده نمناک)، امير (حسابدار)، پژمان (يه وب خاک اينترنت)، عليداد (يه گاز سيب سرخ)، آرش (مستر هکس)، شيده (پينک فلويديش)، صنم (خورشيد خانوم)، امير (روزگاري که سپري ميشود)، آرش (آينه) و داداشش، دنتيست، محمد (جين جين)، بر و بچ سينما دات کام و کاپوچينو يعني خسرو و بقيه ، سارا درويش و عمو حميد عزيز که زودي رفت. هومممم چند تايي رو هم يادم رفته. اگه يادم اومد مينويسم. ببينم دلتون سوخت؟ اگه نسوخت بايد بگم که احتمالا دل ندارين.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر