۱۳۸۲ تیر ۲۳, دوشنبه

آقاي درخشان، کمي منصفانه‌تر قضاوت کنيد

برايم جالب بود. يعني مدتهاست که شنيدن اينگونه حرفها از شما برايم جالب است و تنها لبخندي به آنها مي‌زنم. گاهي فکر مي‌کنم، انساني با اين مشخصات در ضمير واقعيش چه مي‌گذرد؟ اين نوشته آخرتان کمي بيشتر از يک لبخند برايم به ارمغان آورد. اشتباه نکنيد. من براي شخص شما احترام زيادي قائلم. اما يکبار ديگر نوشته‌تان را بخوانيد. اين اولين باري نيست که ديگران را بي‌جهت متهم مي‌کنيد. يکبار ديگر با نيش و کنايه گفته بوديد که لحن طومارمان شبيه آي تي اللهي‌هاي ايران است. با خود گفتم که منظور حدر تنها ذکر شباهتهاي نوشتاري بوده و يا شايد اين کلمه را به تازگي ساخته و الان موقعيتي پيدا کرده که مي‌خواهد به کارش بگيرد. اما در نوشته آخرتان گويا خيلي عصباني بوديد. همه را به يک چوب رانده‌ايد دوست عزيز. بگذاريد بي‌پرده با شما سخن بگويم. من هم اهل چاپلوسي و قرض دادن نان براي روز مبادا نيستم. اما دوست عزيز اينکه شما را ابوالبلاگر بدانند خيلي بهتر است تا خودتان هم خود را ابوالبلاگر بخوانيد. نگذاريد واژه ابوالبلاگر تبديل به واژه‌اي طنزگونه شود. يکبار ديگر متن طومار را بخوانيد. دقت کنيد که در آن به مسدود شدن سايتهاي شخصي مستقل هم اعتراض شده. نمي‌دانم چرا فکر کرده‌ايد که اين اعتراضها از جانب گروههاي خاصي هدايت مي‌شود؟ دوست عزيز اشتباه گمان برده‌ايد. اين طومار را من تنظيم کردم. اگر هم کمي فاصله تان را از ديگران کم کنيد، خواهيد فهميد که به جايي وابسته نيستم. دوستان ديگر هم زحمت ترجمه آنرا کشيدند که خوشبختانه آنها هم به جايي وابسته نيستند. بسياري از کساني که آنرا امضا کرده‌اند را مي‌شناسم. بايد بگويم که آنها هم به جايي وابسته نيستند و يا اگر هم باشند، هنگام امضاي آن، آزادي وبلاگها مد نظرشان بوده. خيليهايشان هم اصلا فيلتر نشده بودند، اما آنرا امضا کردند. تمام اين ماجرا حاصل يک تفکر جمعي بود. لحن شما را به هيچ وجه درک نمي‌کنم. لابد ادبياتتان ديگر ادبيات نوشته‌هاي اولتان نيست. مسايل ناگفته بسيار است. مسائلي که شايد فاصله‌ها و شايد تمجيد اطرافيانتان مانع رسيدنشان به گوشتان شده. مي‌خواهيد بشنويد؟ بگذاريد برخي را برايتان بازگو کنم. از من کينه به دل نگيريد. من را تنها يک راوي بدانيد. مي‌دانيد که مي‌گويند حسين فکر مي‌کند که مترادف فارسي وبلاگ مي‌شود سردبير خودم؟ مي‌دانيد که مي‌گويند اگر بهترين خدمت را براي وبلاگهاي ايراني بکني و حسين در آن نقش اول را بازي نکند، محال است که از آن حمايت کند؟ مي‌دانيد که مي‌گويند حسين عاشق شهرت است؟ مي‌دانيد که مي‌گويند حسين تنها فعاليتهاي خود و اطرافيانش را بزرگ مي‌کند؟ مي‌دانيد که...

من شايد با خيلي از اين مي‌دانيدها موافق نباشم. اما تمامشان را بارها به گوش شنيده‌ام. حسين عزيز، خيلي از ماها شروع وبلاگنويسي خود را مديون راهنماي ساخت وبلاگ شما هستيم. خيلي از ماها وبلاگتان را مي خوانيم. خيلي از ماها در فعاليتهاي شما مثل سايت صبحانه شريکيم و در آن مي‌نويسيم. اما کمي فروتن باشيد دوست عزيز. کمي ديد خود را گسترده‌تر کرده و خود را مانند سابق به وبلاگنويسان ايراني نزديک کنيد. اين سرزمين وبلاگستان، سرزمين سلسله مراتب نيست. اينجا هر کسي بهتر بنويسد، محبوبتر مي‌شود و هر چه مردم دارتر باشد، موجه‌تر. اين را هم بدانيد که شما خيلي خوش شانس هستيد که سکوت بزرگوارانه ديگران را در مقابل توهينهايتان نظاره‌گر مي‌شويد. دوست عزيز صريح مي‌گويم، ديکتاتور هيچ کجا محبوب نيست حتي در سرزمين وبلاگستان.

يک نکته را مدتهاست که مي‌خواهم بگويم که تا کنون به هزار دليل درباره‌اش سکوت کردم. هنوز يادمان نرفته است که براي تولد يکسالگي وبلاگها، پيشنهاد کاري مثبت را مي‌داديد. و باز يادمان مي‌آيد که براي آوردن مطلبي از نوشته‌هايتان در کتاب وبلاگستان، شهر شيشه‌اي تقاضاي حق‌التاليف کرديد. کما اينکه نويسندگاني که جوايز ادبي برده‌اند با تواضع مطلب خود را برايمان ارسال کردند و همانطور که مي‌دانيد خبر چاپ آِن کتاب چند روزي در صدر سايتهاي مميوفکچر فارسي و متافيلتر و بلاگدکس و سايتهاي مشابه بود و توجهي هم از شما برنيانگيخت تا به آن اشارتي کنيد، حال آنکه تاثير وبلاگهاي آمريکايي بر سياست آمريکا، تاثر شما را بر مي‌انگيزد. چه پاسخي بر اين تناقض‌هايتان داريد؟

مي‌دانم که اين نوشته را مي خوانيد. برايم مهم نيست که جوابي به آن بدهيد يا نه و اينبار هم با ناديده انگاشتن از کنارش بگذريد. اما حقيقتا انتظار دارم که کمي به اين نوشته‌ها فکر کنيد شايد رويه‌اي جديد را آغاز نماييد.

با احترام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر