۱۳۸۲ تیر ۱۷, سه‌شنبه

شايد بهتره يه بار ديگه ازت بپرسم، فال قهوه... امروز چيز تازه‌ای تو فنجون نديدی؟ ببين... آینه رو بذار کنار. خودتم بذار کنارش. اونوقت مواظب باش که از غصه دق نکنی. وقتی سراشيبی شروع کرد به سُرخوردن زير پاهات، حتما نیمه دوم زندگيته که شروع شده. واقعا که بعضی‌وقتا فرصت نميشه سرم و مثل گاو بندازم پايين و برم! اینجوری خيلی بده. باعث ميشه که همه پارچه‌های قرمز رو ببينم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر