۱۳۸۲ فروردین ۲۸, پنجشنبه

کلاهت را بردار بي تربيت، نمي بيني به حضور پادشاه رسيده اي؟

چهره گوردولو از هم باز شد. صورتي بزرگ و سرخ داشت که مخلوطي بود از نژاد فرانسوي و عرب، با لک و پيس هايي پراکنده روي پوست زيتوني‌اش. چشمان آبي ورقلنبيده، با رگهاي خوني، بيني خميده و لبهاي کلفت داشت، موهايش بيشتر به بوري مي زد ولي موج دار بود، ريشي زبر و پرپشت داشت که ميانش پر بود از پوسته خاردار بلوط و خوشه هاي سياه جو.

گوردولو شروع کرد به تعظيم کردن و سلام گفتن و يک ريز حرف زدن. همراهان اصيل زاده شاه که تا آن موقع جز فريادهايي شبيه نعره حيوان هاي وحشي چيزي از او نشنيده بودند، باورشان نمي شد که او بتواند حرف بزند. گوردولو پشت سر هم دولا راست مي شد، نيمي از کلمات را مي جويد، در جمله هايي که ادا مي کرد به تته پته مي افتاد، ناگهان از لهجه اي به لهجه ديگر مي رفت، حتي مي شود گفت از زباني به زباني ديگر، چه مسيحي و چه عرب. باري در اين مخلوط کلمات جويده و گفته هاي نامفهوم به طور خلاصه آنچه مي خواست بگويد تقريبا اين بود:

«با دماغم زمين را خم مي کنم، ايستاده جلو پاهاي شما به خاک مي افتم، و خودم را رعيت بسيار عالي مقام اعليحضرت بسيار بسيار حقير مي پندارم، به خودتان دستور دهيد، تا از خودم اطاعت کنم!»

قاشقي را که به کمرش بود سر دست بلند کرد و گفت:

«و هنگامي که اعليحضرت مي گويد: "من دستور مي دهم، من فرمان مي دهم، من مي خواهم"، و اين کار را به کمک تعليمي‌اش انجام مي دهد، مي بينيد، من هم تعليمي‌ام را بلند مي کنم و فرياد مي زنم: "مو دستور مي‌دُم، مو فرمان مي‌دُم، مو مِخوام، و شما سگ رعيت‌ها تا موقعي که هستيد بايد از مو اطاعت کنيد، وگرنه دستور ميدُم به چهارميختان بکشند، و تو، همين تو پيري، با ريش و قيافه پيرمردانه‌ات نفر اول خواهي بود!»

رولان که شمشيرش را از نيام کشيده بود، گفت: «اجازه مي دهيد اعليحضرتا با يک ضربه سرش را از تن جدا کنم؟»

باغبان سالخورده پادرمياني کرد و گفت: «اعليحضرتا من از طرف او از شما پوزش مي طلبم. اين يکي از آن ديوانه‌بازيهاي هميشگي‌اش است. موقع حرف زدن با پادشاه قاطي کرده است، ديگر نمي داند کي پادشاه است، خودش يا مخاطبش.»...

شواليه نا موجود - ايتالو کالوينو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر