۱۳۸۱ دی ۲۰, جمعه

ديروز عجب روز فرهنگي اي داشتيم.

طبق معمول پنجشنبه ها رفتيم تئاتر شهر واسه نمايشنامه خوني اما به علت فوت خواهر يکي از بازيگراي اين هفته برنامه کنسل شده بود. با نويد تصميم گرفتيم که بريم تئاتر يکي از بچه ها رو که تو تالار مولوي بود ببينيم. رقص روي ليوانها. خلاصه بعد از ديدن تئاتر بود که ميخواستيم بيايم بيرون که اين بار نويد چند تا از آشناهاي قديميش رو اونجا پيدا کرد که توي تئاتر بعدي بازي ميکردن. گفتيم کار دکتر صادقي ديدن داره. سرود مترسک پرتغالي اما اصلا اون چيزي نيود که انتظار داشتم. زياد نچسبيد. با اينه ميدونستم يه چيزي حول و حوش ۹ ماه روش تمرين کردن، اما به نظر من چنگي به دل نميزد. به هر حال ديدن دو تا تئاتر، اونم پشت سر هم کافيه تا اون روز يه روز فرهنگي (!) کامل بشه. مگه نه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر