... نزديك ما گاو ماده سياه لاغري با پيشاني گشاد چرا ميكرد. مرد دهاتي گفت اين گاو بچهاش مرد و شير نداد. ما هم توي پوست گوسالهاش كاه كرديم و حالا عصر به عصر او را ميبريم پهلوي پوست بچهاش نگه ميداريم آن وقت توي چشمهايش اشك پر ميشود و شير ميدهد. حيوان با پستانهاي آويزان مانند دايههاي كمخون و عصباني بود و با پوزه نرمش سبزهها را از روي بيميلي پوز ميزد و دور ميشد و شايد در همان ساعت پشت پيشاني فراخ او يادگارهاي غمانگيز بچهاش نقش بسته بود. اين گاو احساساتي مانند زنهاي ساده و از دست در رفته بود كه تنها براي خاطر بچهشان زندگي ميكنند و با قلب رقيق و مهربانش پونههاي كنار نهر را بو ميكشيد...
اصفهان نصف جهان - صادق هدايت - 28 ارديبهشت 1311
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر