۱۳۸۱ فروردین ۳۰, جمعه

اين روزا يه سري اتفاق افتاده كه هنوز نتونستم خوب هضمش كنم. علاوه بر اينكه هنوز از شراره خبري ندارم. فعلا تمركزي ندارم براي نوشتن... نميدونم خاصيت اين هواي ابريه كه باعث دلگرفتگي من ميشه و متعاقباُ مغزم هم قفل ميكنه، يا علتش يه چيز ديگه هست. به هر حال بر طبق عادت نشستم و دارم چيز مينويسم. حتي حالشو ندارم كه برم وبلاگ بخونم. اميدوارم تا شب حالم بهتر بشه. شايد دوباره برگشتم تا يه چيزايي به اين صفحه اضافه كنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر