۱۳۸۱ اردیبهشت ۷, شنبه

فکر کرديد اگه نويسنده اين وبلاگ يه دختر بود چه چيزايي فرق ميکرد؟

اگه اين آدم عصيانزده، دختر بود، اونوقت ايميلهاي زيادي ميگرفت که، واااااااي تو چقدر ماهي. وااااااااي چه افکار زيبايي. واااااااااااي چه سوژه هاي نابي. ميشه من شما رو ADD کنم؟ ميشه بگيد نظرتون چيه؟ ميشه قربونتون برم الهي؟ آخ که چقدر شما شاعريد! واي که چقدر سرزنده و سرحاليد. بميرم الهي! غمهاتون هم قشنگه. بيا تو تنهاترين عصيان من باش.

تا اينجاش که از ايميلها بود. حالا بشنويد از بعضي وبلاگيستها:

وبلاگ اول: ديروز به اتفاق دوست فرزانه ام عصيان، رفته بوديم کافه نادري. چقدر پشت سر فلاني حرف زديم... اينقدر چسبيد... واقعا اين دختره (عصيان) خيلي ميفهمه ها. بعدشم کلي قهوه خورديم و سيگار کشيديم و درباره ادبيات پسامدرن بحث کرديم. اتفاقا بحث تارکفسکي و سندرم کلاين فيلتر هم پيش اومد. بعدشم رفتيم تا خانه هنرمندان و من تا خونه رسوندمش. يه سر کوچولو هم رفتم بالا تا با ابوي محترمش يک حال و احوالي بکنم. عجب ذهن روشني داره اين مرد.

وبلاگ دوم: به بهترين عصيان زندگيم:

سرزمين مشامم، ميهماني تولد توست. و من کودکانه هايم را با سنگ، کاغذ، قيچيهاي مدام تو زنده خواهم کرد......

وبلاگ سوم: و اما وبلاگ عصيان:

اين وبلاگنويس با هنرمندي فراوان، گوشه گوشه زندگي خود را مجله وار ويراستاري ميکند. دقت کنيد به ماجراي روباه در اکباتان... اگر در ابتدا، ماجرا را طور ديگري شروع ميکرد. مثلا بجاي ديشب دومين باري بود که ميديدمش، مينوشت دومين باري که ديدمش ديشب بود، داستان کشش و جذابيت خود را به يکباره در معرض انقراض ميديد. تجزيه و تفکِک نوشته هاي اين وبلاگ مجالي ميطلبد که در اين پهنه، پرداختن به آن مقدور نيست....

وبلاگ چهارم: کم پيش آمده که من از وبلاگي تعريف کنم، اما اين يه چيز ديگست. انگار آسمونيه. ديروز که ديدمش، بهش سلام کردم... ميدونين بهم چي گفت؟ گفت: سلام وبلاگيترين مرد دنيا. رفتيم کافي شاپ سلين با همديگه... چشاش تو دود سيگار ابري ترين بود.



حالا که دختر نيستم. متاسفانه يا خوشبختانه پسر تشريف دارم.

حال فکر ميکنيد اگه دختر بودم غير از اين اتفاقات ميفتاد؟ نه به خدا... دخترايي که وبلاگ دارن ميفهمن چي ميگم. ميخوايد ديگه اينجا ننويسم؟ برم يه وبلاگ وا کنم به اسم مثلا عسل بانو بعد از يکماه اعلام کنم که من همون عصيانم بعدشم همه ميلهايي رو که به نام عسل بانو اومده اونجا انتشار بدم؟ نه بابا... اينقدرام بيکار نيستم ديگه...

-

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر