۱۳۸۲ آبان ۱۲, دوشنبه

آليس در سرزمين عجايب

از نخست آينه بود يا كه من، يا كه تو؟ ديده بودمت بارها، اما هيچگاه اينگونه ويرانگر نبودي! هنوز هم ندانسته‌ام... تو تقليدم مي‌كني يا من تو را؟ گويي كه هزاران ريسمان ابريشمين را به خود بسته‌ايم... همچون عروسكان خيمه‌شب بازي. هر كنشي، واكنشي و هر آمدي را پسامد. كسي چه مي‌داند شايد آدمهايي هم زنده‌گي مي‌كنند آنجا و قاب آينه نيز دريچه‌ايست به سوي آنان كه هدايتمان مي‌كنند و چه بي‌هوده مي‌پنداريم كه عكس خود را مي‌نگريم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر