پنجشنبه عصر رفتيم به سالن ميلاد، محل برگزاری اولين جشنواره وب، وپ و نشريات الکترونيک. محلی که برای غرفه وبلاگنويسان تدارک ديده شده بود، فضايی بود به شکل يک مستطيل 10 در 15. اما هيچ خبری از در و ديوار غرفه نبود. ما مونده بوديم که چطور به نصابهای پارتيشنبند بگيم که ديوارهای غرفه رو واسمون بکارن. به هر کی هم که می گفتيم، جواب میداد که به من مربوط نيست (اين هم از گرفتاريهای يک غرفه رايگان). بگذريم از اينکه رئيس و دبير جشنواره واقعا هر کاری که از دستشون برمیاومد رو برامون انجام دادن اما نهايتا با تعدادی از بچهها مجبور شديم که تا ساعت 4 صبح اونجا بمونيم، بلکه بتونيم يه سر و شکلی به غرفه بديم. همون شب به چند تا از بچهها زنگ زديم تا بيان کمک و بر و بچههای کافه بلاگ رو هم خبر کرديم تا وسايلشون رو جمع و جور کنن و بيان. خلاصه حکايت گرفتن کامپيوتر برای غرفه و ميز و صندلی هم حکايتی بود هفتاد من کاغذی. از اونجا که رفتيم بيرون (يعنی وقتيکه انداختنوم بيرون)، تازه اومدم خونه و دو، سه ساعتی خوابيدم. ساعت هشت و نيم صبح هم از خواب پاشدم تا برم نمايشگاه بلکه بتونيم با بچهها، يک خط اينترنت برای غرفه جور کنيم. خلاصه ميز و صندلیها رو چيديم (تنها چيزی که برای پر کردن يه غرفه 150 متری داشتيم، همين ميز و صندلی بود).
روز جمعه هم يه سر بوديم و هزار سودا. بايد حواسمون جمع میبود به همه جا. امروز هم نتونستم برم اونجا اما فردا اونجا خواهم بود. راستی سرويسهای هوستينگ گردون شامل تخفيف برای جشنواره شده. هر کی دوست داره وبلاگ 20 مگی با MT و 10 تا ايميل و ساب دومين نامحدود و نون اضافه بزنه اونم با 000/15 تومن، بياد اونجا تا بگيم جريان چيه.
۱۳۸۲ آذر ۸, شنبه
۱۳۸۲ آذر ۵, چهارشنبه
چند تا چيز
1- يکبار درباره وبلاگهايی از نوع دولتی نوشته بودم و توی اون نوشته اشاره کرده بودم که وبلاگی رو از يکی از دولتمردای ايرونی پيدا کردم که فعلا در حال طراحيه. خب منظورم وبلاگ وبنوشت بود که آقای ابطحی توش مينويسه. آقای ابطحی نوشته که مدتهاست وبلاگ ميخونه. به نظر من اين میتونه خيلی خبر جالبی باشه. به هر حال دولتمردای ما اگه به اينکار رو بيارن، قطعا میتونن اخبار صحيحتری از افکار و عقايد ايرانيهای داخل و خارج بدست بيارن. نوشتن درباره اين وبلاگ در حال حاضر شايد کار درستی نباشه و بهتره که کمی صبر کنيم تا ببينيم که محتوای اون به چه سمتی ميره. اما اين وبلاگ اگه يه نظرسنجی هفتگی داشته باشه، مسلما میتونه مثمر به ثمرتر باشه برای آقای ابطحی. نظرسنجیهايی با عناوين «آيا شما در انتخابات شرکت میکنيد»، «آيا با فيلترينگ در اينترنت موافقيد» و... هم میتونه دريافت خوبی از نظرات مردم به ايشون بده و هم به علت اينکه وبلاگ آقای ابطحی قطعا خوانندگان زيادی از بين همکاران و دولتمردای ديگه خواهد کرد، میتونه به نوعی تريبون نظران مردم باشه برای اعلام به اين جنابان. راستی چرا اين وبلاگ لينک ثابت به هر مطلب نداره؟
2- از فردا (جمعه)، اولين جشنواره وب، وپ و نشريات الکترونيک در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللی برگزار ميشه. بلاگرهای ايرونی هم اونجا يک غرفه دارن. برای هماهنگی بيشتر درباره حضور در اين غرفه، سهشنبه جلسهای داشتيم با دوستان در کافه بلاگ که جزئيات بيشتر اون رو میتونين اينجا بخونين. از همه وبلاگنويسايی که میتونن بيان، دعوت میکنيم که تشريف بيارن. تو اين غرفه قراره که از دوستانی که مجلات الکترونيک مینويسن، دعوت شده برای پرسش و پاسخ. ضمن اينکه ارائههای مختلف و متنوعی هم درباره وبلاگ بصورت مقاله صورت میگيره.
3- روز يکشنبه يک جلسه گفتگو داشتيم با دکتر يونس شکرخواه. جلسه خيلی جالبی بود که توش از همه چيز مخصوصا وبلاگها صحبت به ميون اومد. جزئيات اين گفتگو، به زودی منتشر ميشه. درباره اين جلسه هم يه چيزايی اينجا نوشته شده که اگه بخونين بد نيست. اگه هم نخونين خيلی بده، حتی از پيتزا هم بدتره.
1- يکبار درباره وبلاگهايی از نوع دولتی نوشته بودم و توی اون نوشته اشاره کرده بودم که وبلاگی رو از يکی از دولتمردای ايرونی پيدا کردم که فعلا در حال طراحيه. خب منظورم وبلاگ وبنوشت بود که آقای ابطحی توش مينويسه. آقای ابطحی نوشته که مدتهاست وبلاگ ميخونه. به نظر من اين میتونه خيلی خبر جالبی باشه. به هر حال دولتمردای ما اگه به اينکار رو بيارن، قطعا میتونن اخبار صحيحتری از افکار و عقايد ايرانيهای داخل و خارج بدست بيارن. نوشتن درباره اين وبلاگ در حال حاضر شايد کار درستی نباشه و بهتره که کمی صبر کنيم تا ببينيم که محتوای اون به چه سمتی ميره. اما اين وبلاگ اگه يه نظرسنجی هفتگی داشته باشه، مسلما میتونه مثمر به ثمرتر باشه برای آقای ابطحی. نظرسنجیهايی با عناوين «آيا شما در انتخابات شرکت میکنيد»، «آيا با فيلترينگ در اينترنت موافقيد» و... هم میتونه دريافت خوبی از نظرات مردم به ايشون بده و هم به علت اينکه وبلاگ آقای ابطحی قطعا خوانندگان زيادی از بين همکاران و دولتمردای ديگه خواهد کرد، میتونه به نوعی تريبون نظران مردم باشه برای اعلام به اين جنابان. راستی چرا اين وبلاگ لينک ثابت به هر مطلب نداره؟
2- از فردا (جمعه)، اولين جشنواره وب، وپ و نشريات الکترونيک در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللی برگزار ميشه. بلاگرهای ايرونی هم اونجا يک غرفه دارن. برای هماهنگی بيشتر درباره حضور در اين غرفه، سهشنبه جلسهای داشتيم با دوستان در کافه بلاگ که جزئيات بيشتر اون رو میتونين اينجا بخونين. از همه وبلاگنويسايی که میتونن بيان، دعوت میکنيم که تشريف بيارن. تو اين غرفه قراره که از دوستانی که مجلات الکترونيک مینويسن، دعوت شده برای پرسش و پاسخ. ضمن اينکه ارائههای مختلف و متنوعی هم درباره وبلاگ بصورت مقاله صورت میگيره.
3- روز يکشنبه يک جلسه گفتگو داشتيم با دکتر يونس شکرخواه. جلسه خيلی جالبی بود که توش از همه چيز مخصوصا وبلاگها صحبت به ميون اومد. جزئيات اين گفتگو، به زودی منتشر ميشه. درباره اين جلسه هم يه چيزايی اينجا نوشته شده که اگه بخونين بد نيست. اگه هم نخونين خيلی بده، حتی از پيتزا هم بدتره.
۱۳۸۲ آذر ۳, دوشنبه
اندر حکايت قوانين جديد راهنمايي و رانندگی
قوانين جديدی که هيات وزيران دولت ايران برای جرايم تخلفهای رانندگی در نظر گرفته از جهات بسيار زيادی قابل تامل هستش. از اين سری قوانين هر سال توی کشورمون گذاشته میشه اما تصويب قوانين اين چنينی يک طرف و مسايل مربوط به اجراش طرف ديگه. حتما يادتون هست که بارها قوانينی تصويب شده از قبيل عدم توقف ماشينها در اطراف ميادين، اجبار بر بستن کمربند برای سرنشينان جلوی ماشين، تعويض پلاک و هزار و يک چيز ديگه. هيچکدومشون هم بيشتر از يک سال رعايت نشدن. البته اون هم با زور و از اين حرفها. بعدش همون آش شد و همون کاسه. خيلی از مسافرکشها به بهانه اينکه مجبورن جلوی ماشين فقط يک نفر رو سوار کنن، قيمتها رو افزايش دادن و بعد از چند وقت دوباره جلوی ماشين دو نفر سوار میکردن و کرايهها رو هم دوباره کم نکردن. و اما توی اين قوانين جديد، يه سری جريمه هم برای عابر پياده در نظر گرفته شده. فقط من موندم که برای جريمه کردن عابرها میخوان چه کنن؟ میخوان به همه ملت پلاک تردد بدن که هر کی خلاف کرد شماره پلاکش يادداشت بشه؟ يا قراره همه کارت شناسايی به همراه داشته باشن؟ شايد هم ملت خلافکار رو میخوان ببرن اداره راهنمايی رانندگی و بخوابوننشون تو پارکينگ؟ حالا همه اينها به درک. بيچاره پسرايی که قراره ازدواج کنن. لابد از اين به بعد بايد خلافيشون رو هم تسويه کرده باشن، تا بهشون زن بدن.
قوانين جديدی که هيات وزيران دولت ايران برای جرايم تخلفهای رانندگی در نظر گرفته از جهات بسيار زيادی قابل تامل هستش. از اين سری قوانين هر سال توی کشورمون گذاشته میشه اما تصويب قوانين اين چنينی يک طرف و مسايل مربوط به اجراش طرف ديگه. حتما يادتون هست که بارها قوانينی تصويب شده از قبيل عدم توقف ماشينها در اطراف ميادين، اجبار بر بستن کمربند برای سرنشينان جلوی ماشين، تعويض پلاک و هزار و يک چيز ديگه. هيچکدومشون هم بيشتر از يک سال رعايت نشدن. البته اون هم با زور و از اين حرفها. بعدش همون آش شد و همون کاسه. خيلی از مسافرکشها به بهانه اينکه مجبورن جلوی ماشين فقط يک نفر رو سوار کنن، قيمتها رو افزايش دادن و بعد از چند وقت دوباره جلوی ماشين دو نفر سوار میکردن و کرايهها رو هم دوباره کم نکردن. و اما توی اين قوانين جديد، يه سری جريمه هم برای عابر پياده در نظر گرفته شده. فقط من موندم که برای جريمه کردن عابرها میخوان چه کنن؟ میخوان به همه ملت پلاک تردد بدن که هر کی خلاف کرد شماره پلاکش يادداشت بشه؟ يا قراره همه کارت شناسايی به همراه داشته باشن؟ شايد هم ملت خلافکار رو میخوان ببرن اداره راهنمايی رانندگی و بخوابوننشون تو پارکينگ؟ حالا همه اينها به درک. بيچاره پسرايی که قراره ازدواج کنن. لابد از اين به بعد بايد خلافيشون رو هم تسويه کرده باشن، تا بهشون زن بدن.
۱۳۸۲ آبان ۳۰, جمعه
۱۳۸۲ آبان ۲۸, چهارشنبه
شمارش معکوس
4- بالا بری، پايين بيای باز من میگم که پزشکی خوندن تو اين مملکت از همه رشتههای ديگه سختتره. فکرشو بکنين بعد از 12 سال درس خوندن تو مدرسه و بعدشم کلی خرخونی، قبول ميشی تو همچين رشتهای، بعدشم هفت سال آزگار مخ خودتو کار میگیری تا پزشک بشی. تازه اول راهی، میبينی که يه دکتر عمومی شدی که هنوز دستت به هيچ کجا بند نيست. بايد بری سربازی. سی سالت شده و هنوز درآمد خاصی نداری. پريشب رفته بودم خونه عمهم اينا. ديدم اين پسرعمه گرامی که بيشتر با هم رفيقيم تا فاميل، باز نشسته داره درس میخونه که مثلا تخصص قبول بشه. هيچ اميدی هم نداره برای قبولی. اينجاست که فکر کردم که چه شانسی آوردم که دانشگاهمو تو رشته کامپيوتر ادامه دادم. آخه من هم ديپلمم علوم تجربی بود. مثل خيلی از رفقام که حالا پزشک هستن، من نرفتم تو رشتههای تجربی توی دانشگاه ادامه تحصيل بدم. حالا باز اوضاع اونايی که رفتن دندانپزشکی خوندن بهتره. با اينکه زحمتشون خيلی کمتر بوده. حداقلش زودتر به پول رسيدن. عجب معضلی شده اين به پول رسيدن بعد از تحصيلات.
3- مدتهاست که يه وبلاگ گردی حسابی نکرده بودم. و اين است حاصل نيم ساعتی گشت و گذار منتها از نوع فرانسويش:
يکی از پاريس دوازدهم:
آن که بر برف قدم نهد
رد پايي به جاي ميگذارد
که آدمي را به تعقيب خويش
ترغيب ميکند ..
اينجا فرانسه همه چيز خاکستری
همه چيز را برداريد، من ترجيح مي دهم بروم ...
من مي توانم روحم را هم با شيطان معامله كنم
گمانم اهل معامله است
راستش اينجا همه چيز قابل معامله است ...
2- كاركرد واژگان لطيف در رسانه ها هم برای خودش حکايتيه که البته در صدا و سيمای ما به شدت رعايت ميشه. البته با قواعد خاصی. مثلا به يک نمونه از اين تلطيف ميشه اشاره کرد: ديروز در عملياتی انتحاری در نوار غزه که به يک رستوران صورت گرفت، 24 تن از صهيونيستها به هلاکت رسيدند. اقدام تلافی جويانه رژيم صهيونيستی با حمله به مناطق مسکونی فلسطينيان صورت گرفت که در اين تهاجم يک فلسطينی شهيد و 3 تن ديگر مجروح شده و دو واحد مسکونی فلسطينيان نيز تخريب گرديد.
راستی اين اسرائيليها چه علاقه وافری به شهيد کردن فلسطينيها و تخريب خونههای مسکونی اونها دارنا.
1- جمله معترضه:دخانيات عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زيان آور است. قطران 7 ميلیگرم، نيکوتين 6/0 ميلیگرم.
4- بالا بری، پايين بيای باز من میگم که پزشکی خوندن تو اين مملکت از همه رشتههای ديگه سختتره. فکرشو بکنين بعد از 12 سال درس خوندن تو مدرسه و بعدشم کلی خرخونی، قبول ميشی تو همچين رشتهای، بعدشم هفت سال آزگار مخ خودتو کار میگیری تا پزشک بشی. تازه اول راهی، میبينی که يه دکتر عمومی شدی که هنوز دستت به هيچ کجا بند نيست. بايد بری سربازی. سی سالت شده و هنوز درآمد خاصی نداری. پريشب رفته بودم خونه عمهم اينا. ديدم اين پسرعمه گرامی که بيشتر با هم رفيقيم تا فاميل، باز نشسته داره درس میخونه که مثلا تخصص قبول بشه. هيچ اميدی هم نداره برای قبولی. اينجاست که فکر کردم که چه شانسی آوردم که دانشگاهمو تو رشته کامپيوتر ادامه دادم. آخه من هم ديپلمم علوم تجربی بود. مثل خيلی از رفقام که حالا پزشک هستن، من نرفتم تو رشتههای تجربی توی دانشگاه ادامه تحصيل بدم. حالا باز اوضاع اونايی که رفتن دندانپزشکی خوندن بهتره. با اينکه زحمتشون خيلی کمتر بوده. حداقلش زودتر به پول رسيدن. عجب معضلی شده اين به پول رسيدن بعد از تحصيلات.
3- مدتهاست که يه وبلاگ گردی حسابی نکرده بودم. و اين است حاصل نيم ساعتی گشت و گذار منتها از نوع فرانسويش:
يکی از پاريس دوازدهم:
آن که بر برف قدم نهد
رد پايي به جاي ميگذارد
که آدمي را به تعقيب خويش
ترغيب ميکند ..
اينجا فرانسه همه چيز خاکستری
همه چيز را برداريد، من ترجيح مي دهم بروم ...
من مي توانم روحم را هم با شيطان معامله كنم
گمانم اهل معامله است
راستش اينجا همه چيز قابل معامله است ...
2- كاركرد واژگان لطيف در رسانه ها هم برای خودش حکايتيه که البته در صدا و سيمای ما به شدت رعايت ميشه. البته با قواعد خاصی. مثلا به يک نمونه از اين تلطيف ميشه اشاره کرد: ديروز در عملياتی انتحاری در نوار غزه که به يک رستوران صورت گرفت، 24 تن از صهيونيستها به هلاکت رسيدند. اقدام تلافی جويانه رژيم صهيونيستی با حمله به مناطق مسکونی فلسطينيان صورت گرفت که در اين تهاجم يک فلسطينی شهيد و 3 تن ديگر مجروح شده و دو واحد مسکونی فلسطينيان نيز تخريب گرديد.
راستی اين اسرائيليها چه علاقه وافری به شهيد کردن فلسطينيها و تخريب خونههای مسکونی اونها دارنا.
1- جمله معترضه:دخانيات عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زيان آور است. قطران 7 ميلیگرم، نيکوتين 6/0 ميلیگرم.
۱۳۸۲ آبان ۲۲, پنجشنبه
۱۳۸۲ آبان ۲۰, سهشنبه
- اي حلزون!
از كوه فوجي بالا برو
اما آهسته، آهسته!
چند شب پيش كه خونه اين دوست عزيز بودم، دوباره اين شعر رو توي يك كتاب درباره هايكو ديدم. هنوز كه هنوزه داره تو مخم بالا و پايي ميپره. البته اعتراف ميكنم كه همه اينا بهانه بود براي اينكه به اين دوستم كه تازه وبلاگنويس شده لينك بدم!
- چند وقتيه كه يه سي دي به دستم رسيده از رقص ايرلندي. اين رقص ايرلندي به خاطر ويژگيهايي كه داره بسيار منحصر به فرده. در نظر بگيريد سازي رو (در اين ساز كفشهاي پاشنه فلزي هستند) كه با حركات متعدد پا ريتم خاصي رو به موسيقي سازهاي ديگه اضافه كرده. در عين حال نواختن اين ساز يا همون كفش احتياج به آمادگي بدني وحشتناكي داره. ماهرترين فردي رو كه من تا حالا تو اين رقص ديدم، Michael Flatley هست. اين سي دي هم مربوط به اجرايي بود كه تو هايد پارك لندن داشتن با نام Feet Of Flames. از ويژگيهاي اجراهاي اين گروه، داستاني بودن رقصهاشونه. و براي اجراهاي خودشون دكورهاي عظيم و بسيار زيبايي رو در نظر ميگيرن. اينجا يه توضيح كامل به همراه عكسهاي جالبي از كارهاي اين گروه هست كه بد نيست يه نگاهي بهش بندازين. اين هم نتايج جستجوي گوگل درباره اين كنسرت كه عكسهاي جالبي رو شامل ميشه.
- دوهفتهنامه الكترونيكي شاتوت توي شماره جديدش متن يه گفتگوي خودموني رو كه حدود دو هفته پيش توي كافهبلاگ درباره كتاب داشتيم رو منتشر كرده. شبه مصاحبهاي كه من و سامان و وحيد با اين دوستان داشتيم، گرچه كمي غلط املايي و جابجايي مطالب داره ولي حاوي پاسخ خيلي از سوؤالاتيه كه بارها درباره كتاب ازمون پرسيده شده. اينجا هم يك يادداشت ديگه درباره كتاب هست.
- خلاصه شنبه تونستم نمايش شب هزار و يكم بيضايي رو با كمك يه دوست خوب ببينم. درباره اين نمايشنامه كه نميتونم خيلي حرف بزنم فقط ميگم كه اجرايي رو كه من ديدم عالي بود. جمعه آخرين اجراي عمومي بود و شنبه هم قرار بر اين بود كه يك اجراي ويژه براي هنرمندان داشته باشن كه اين دوستمون كمك كرد كه يه جورايي ما هم قاطي پاطي بين اونا بريم تو. سالن خيلي كوچيك بود واسه اون همه جمعيت. اين بود كه من يه جايي بين زمين و هوا آويزون بودم. پينك فلويديش عزيز يكي از وبلاگنويسهايي بود كه من موفق به زيارتش شدم فقط نميدونم شيده چطوري رفت اون رديفهاي جلو جلو نشست در حاليكه من تقريبا از سقف آويزون شده بودم. هر چي باشه من خيلي پرتابلتر هستم تا اون D:
از كوه فوجي بالا برو
اما آهسته، آهسته!
چند شب پيش كه خونه اين دوست عزيز بودم، دوباره اين شعر رو توي يك كتاب درباره هايكو ديدم. هنوز كه هنوزه داره تو مخم بالا و پايي ميپره. البته اعتراف ميكنم كه همه اينا بهانه بود براي اينكه به اين دوستم كه تازه وبلاگنويس شده لينك بدم!
- چند وقتيه كه يه سي دي به دستم رسيده از رقص ايرلندي. اين رقص ايرلندي به خاطر ويژگيهايي كه داره بسيار منحصر به فرده. در نظر بگيريد سازي رو (در اين ساز كفشهاي پاشنه فلزي هستند) كه با حركات متعدد پا ريتم خاصي رو به موسيقي سازهاي ديگه اضافه كرده. در عين حال نواختن اين ساز يا همون كفش احتياج به آمادگي بدني وحشتناكي داره. ماهرترين فردي رو كه من تا حالا تو اين رقص ديدم، Michael Flatley هست. اين سي دي هم مربوط به اجرايي بود كه تو هايد پارك لندن داشتن با نام Feet Of Flames. از ويژگيهاي اجراهاي اين گروه، داستاني بودن رقصهاشونه. و براي اجراهاي خودشون دكورهاي عظيم و بسيار زيبايي رو در نظر ميگيرن. اينجا يه توضيح كامل به همراه عكسهاي جالبي از كارهاي اين گروه هست كه بد نيست يه نگاهي بهش بندازين. اين هم نتايج جستجوي گوگل درباره اين كنسرت كه عكسهاي جالبي رو شامل ميشه.
- دوهفتهنامه الكترونيكي شاتوت توي شماره جديدش متن يه گفتگوي خودموني رو كه حدود دو هفته پيش توي كافهبلاگ درباره كتاب داشتيم رو منتشر كرده. شبه مصاحبهاي كه من و سامان و وحيد با اين دوستان داشتيم، گرچه كمي غلط املايي و جابجايي مطالب داره ولي حاوي پاسخ خيلي از سوؤالاتيه كه بارها درباره كتاب ازمون پرسيده شده. اينجا هم يك يادداشت ديگه درباره كتاب هست.
- خلاصه شنبه تونستم نمايش شب هزار و يكم بيضايي رو با كمك يه دوست خوب ببينم. درباره اين نمايشنامه كه نميتونم خيلي حرف بزنم فقط ميگم كه اجرايي رو كه من ديدم عالي بود. جمعه آخرين اجراي عمومي بود و شنبه هم قرار بر اين بود كه يك اجراي ويژه براي هنرمندان داشته باشن كه اين دوستمون كمك كرد كه يه جورايي ما هم قاطي پاطي بين اونا بريم تو. سالن خيلي كوچيك بود واسه اون همه جمعيت. اين بود كه من يه جايي بين زمين و هوا آويزون بودم. پينك فلويديش عزيز يكي از وبلاگنويسهايي بود كه من موفق به زيارتش شدم فقط نميدونم شيده چطوري رفت اون رديفهاي جلو جلو نشست در حاليكه من تقريبا از سقف آويزون شده بودم. هر چي باشه من خيلي پرتابلتر هستم تا اون D:
۱۳۸۲ آبان ۱۸, یکشنبه
۱۳۸۲ آبان ۱۶, جمعه
۱۳۸۲ آبان ۱۲, دوشنبه
آليس در سرزمين عجايب
از نخست آينه بود يا كه من، يا كه تو؟ ديده بودمت بارها، اما هيچگاه اينگونه ويرانگر نبودي! هنوز هم ندانستهام... تو تقليدم ميكني يا من تو را؟ گويي كه هزاران ريسمان ابريشمين را به خود بستهايم... همچون عروسكان خيمهشب بازي. هر كنشي، واكنشي و هر آمدي را پسامد. كسي چه ميداند شايد آدمهايي هم زندهگي ميكنند آنجا و قاب آينه نيز دريچهايست به سوي آنان كه هدايتمان ميكنند و چه بيهوده ميپنداريم كه عكس خود را مينگريم!
از نخست آينه بود يا كه من، يا كه تو؟ ديده بودمت بارها، اما هيچگاه اينگونه ويرانگر نبودي! هنوز هم ندانستهام... تو تقليدم ميكني يا من تو را؟ گويي كه هزاران ريسمان ابريشمين را به خود بستهايم... همچون عروسكان خيمهشب بازي. هر كنشي، واكنشي و هر آمدي را پسامد. كسي چه ميداند شايد آدمهايي هم زندهگي ميكنند آنجا و قاب آينه نيز دريچهايست به سوي آنان كه هدايتمان ميكنند و چه بيهوده ميپنداريم كه عكس خود را مينگريم!
۱۳۸۲ آبان ۱۱, یکشنبه
چيزه
1- خبرگزاري فارس: براساس برآورد دفتر اقتصاد كلان سازمان مديريت و برنامه ريزي خطر فقر نسبي خانوار شهري در سال 81 به قيمت هاي جاري حدود 150 هزار تومان و خانوار روستايي 81 هزار تومان پيش بيني شده است. به نظر ميرسه ه درصد زيادي از مردم، بالاخص قشر تحصيل كرده ما دور و بر اين خط در حال گشت و گذارن. اكيدا بهشون توصيه ميكنم كه دور و بر اين خط كشيها نرن و بنابر قوانين از پيش تعيين شده راهنمايي رانندگي در بين خطوط حركت كنن وگرنه جريمه ميشن.
2- براي دومين سالگرد وبلاگهاي فارسي، ويژهنامهاي به همت ماهنامه دنياي كامپيوتر و ارتباطات در حال تهيه هست. از دوستايي كه ميتونين در زمينههاي گفته شده قلم بزنن، دعوت ميشه كه اين اطلاعيه رو بخونن.
3- راستي يه پست جالب هست اينجا از وبلاگ ديبدميني، درباره راههاي ترويج ساديسم. 36 راه حالگيري رو اگه نخونين يه ريزه از عمرتون رو حتم بدونين كه بر فناست.
4- اين رو هم ببينين. نگين خوشگل نشده كه شاكي ميشم. شاهكار خودمونه.
5- و اما شاهكار حسن سربخشيان تو اين عكس رو اگه تو اين شماره نيارم، خفه ميشم. عكسي بسيار ديدني از رئيس جمهور!
1- خبرگزاري فارس: براساس برآورد دفتر اقتصاد كلان سازمان مديريت و برنامه ريزي خطر فقر نسبي خانوار شهري در سال 81 به قيمت هاي جاري حدود 150 هزار تومان و خانوار روستايي 81 هزار تومان پيش بيني شده است. به نظر ميرسه ه درصد زيادي از مردم، بالاخص قشر تحصيل كرده ما دور و بر اين خط در حال گشت و گذارن. اكيدا بهشون توصيه ميكنم كه دور و بر اين خط كشيها نرن و بنابر قوانين از پيش تعيين شده راهنمايي رانندگي در بين خطوط حركت كنن وگرنه جريمه ميشن.
2- براي دومين سالگرد وبلاگهاي فارسي، ويژهنامهاي به همت ماهنامه دنياي كامپيوتر و ارتباطات در حال تهيه هست. از دوستايي كه ميتونين در زمينههاي گفته شده قلم بزنن، دعوت ميشه كه اين اطلاعيه رو بخونن.
3- راستي يه پست جالب هست اينجا از وبلاگ ديبدميني، درباره راههاي ترويج ساديسم. 36 راه حالگيري رو اگه نخونين يه ريزه از عمرتون رو حتم بدونين كه بر فناست.
4- اين رو هم ببينين. نگين خوشگل نشده كه شاكي ميشم. شاهكار خودمونه.
5- و اما شاهكار حسن سربخشيان تو اين عكس رو اگه تو اين شماره نيارم، خفه ميشم. عكسي بسيار ديدني از رئيس جمهور!
اشتراک در:
پستها (Atom)