۱۳۸۱ مهر ۲۸, یکشنبه

رفته بودم لاهيجان. برای کار سربازيم رفتم بيمارستان رازی رشت. افتضاح بود. افتضاح. اصلا شبيه بيمارستان نيست اونجا. ميدونم يه آدمي که تو يه کشور خارجي زندگي کنه اگه اونجا رو ببينه فکش مياد رو آسفالت از تعجب. حاضرم قسم بخورم طويله های صنعتي کشورهای متمدن از اين بيمارستان تميزتر و قانونمند تره. محض نمونه يه ديوار درست و حسابي نديدم. تمومش خراب بود و گچاش ريخته بود و طبله کرده بود. جوری پوسته پوسته شده بود که از فاصله دور هم دیده ميد. اونجور نبود که فقط از نزديک ديده بشه. خلاصه وضع افتضاحي بود. بعضي از بيمارها روی زمين رو کاشيها نشسته بودن. ظرف غذاها تو راهرو ولو بود. داشتم واسه خودن غرغر ميزدم که يکي گفت: تازه بخش ريه رو نديدی. ترجيح دادم نبينم. توی حياط فاضلاب با بو و صدای دلنوازی در جريانه. مثلا دارن درستش ميکنن. در قسمتي که به اتاقهای عمل منتهي ميشه، فکر ميکن زمان ميزا کوچک خان ساخته شده. الغرض اميدوارم گذرتون هيچوقت به اونجا نيفته. يه چند تا عکس هم گرفتم که تا فردا اضافه ميکنم اينجا. البته اگه خوب از آب در اومده باشه چون دزدکي گرفتمشون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر