۱۳۸۳ فروردین ۲۸, جمعه

آي دخترك... كجا مي بري خوابم را با خودت؟ بايست...

نه تقصير از تو نيست كه من يادم رفته چگونه بگويم «سلام... اين منم»... بايست...

و نگاهي كن به پشت سرت كه تاب نمي آورم... بايست...

اينگونه كه تو مي روي شايد هرگز نشود كه خواب هايم را تعريف كنم برايت و...

آي دخترك... كجا مي بري خوابم را با خودت؟ بايست...

لاقل بايست تا بگويمت آنچه را كه بايد...

كه خوابم تاريخ انقضاء دارد...

بايست شايد خوابي را كه فراري داده اي هرجايي شود و... ناتمام!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر