هيچکس چيزی نپرسيد، فقط چشمپزشک گفت اگر روزی باز بينا شدم، توی چشم ديگران خوب نگاه میکنم، انگار که بخواهم روحشان را ببينم،
پيرمرد چشمبندزده گفت روحشان،
يا جانشان، اسمش فرقی نمیکند، آنوقت است که در کمال تعجب میبينيم با آدمی سر و کار داريم که چندان درس نخوانده،
دختر عينکی گفت در درون ما چيز بینامی هست، ما همان چيزيم.
کوری - ژوزه ساراماگو
۱۳۸۴ تیر ۶, دوشنبه
۱۳۸۴ تیر ۴, شنبه
۱۳۸۴ خرداد ۳۰, دوشنبه
اتفاقات پشت سر هم میافته. نامه اعتراض آميز نامزدها يکی پس از ديگری منتشر میشه. انتشار نامه کروبی (که در جای خودش بسيار شجاعانه شمرده میشه) باعث تعطيلی روزنامههای اقبال، آفتاب يزد و اعتماد و از طرف ديگه انتشار خبر اين تعطيلیها هم ممنوع میشه. خونه کروبی تحت محاصره قرار میگيره. همسر رجايی به سوءاستفاده از نام شوهرش اعتراض میکنه. کاری که شايد بهتر بود قبل از انتخابات دور اول انجام میشد. کوچه و خيابون مملو از بحثهای سياسيه و بازار اخبار و شايعه داغه. شنيده میشه که ارسال SMSهای تبليغاتی و ضدتبليغاتی جرم محسوب شده و قابل ارسالکننده تعقيبه. بعضی همچنان در موضع تحريم و تلاش برای يکدستسازی حکومت هستند. انتظار برای انفجار بدون اينکه آلترناتيوی رو بعد از انفجار احتمالی معرفی کنن (که قطعاً به اين زودی نخواهد بود).خطر انتخاب احمدینژاد لحظه به لحظه زيادتر میشه. انگار که ارادهای بالاتر از هر قدرت سعی در رئيسجمهور کردنش داشته باشه. فرصت خيلی کمه! خيلی! (اخبار مربوط)
۱۳۸۴ خرداد ۲۱, شنبه
خب. از قرار من بايد بشينم اينجا و از خودم بيانيه در بکنم برای دلايل آقا در باب اثبات اطلاع از خواندن تاريخ و ساير قضايا...
چند تا جواب کوتاه بهت میدم و تمام.
شباهت تو و اصولگرايان در تحجرتونه. هر دو تا همه رو به دو دسته خودی و غيرخودی تقسيم میکنين و شعارتون اينجوری خلاصه میشه که فقط کسی آدمه که حرف منو میزنه اگه نه يه جو قوه ادراک نداره و من از اين نژادم و تو از اون نژادی و من طلای نابم و شماها آهن قراضه. تو حتی بلد نيستی مثل مخالفينی از قبيل شبح خونسرد باشی و حرفت رو بزنی. میدونی چرا؟ برای اين که اون توی ايرانه و به همه چيز اشراف داره اما تو نه. بجاش خودت رو به در و ديوار ميزنی و بد و بيراه میگی و خيلی اصرار داری بگی که با پوست و گوشت و خون داری زندگی توی ايران رو لمس میکنی. ادبياتت حقيقتاً منحصر به فرده.
شديداً ادعا میکنی که من ال کردم و بل کردم و توی زندان بودم و فلان و بهمان و تو به سن ادراک نبودی اون وقتا و عقلت نارس بود. يکی از مشکلات تو اينه که برای درک و شعور مخالفينت ارزش قائل نيستی. جالبه که داعيه دموکراسی هم داری. به من میگی که اگه هر عقيدهای داری واسه خودت نگه دار و توی وبلاگ شخصيت ننويس و من رو به فريبکاری متهم میکنی. ادبياتت عين قاضی مرتضويه. وقتی من نتونم توی وبلاگ خودم عقيده سياسيم رو بيان کنم، کجا بايد بتونم؟ يعنی تو هم درباره آزادی عقيده داری من آزادم تا فقط اون چيزی رو بگم که تو میگی؟
يه مشکل بزرگ ديگه تو اينه که دوست داری همه ايرانیهای خارج از کشور رو بياری سمت خودت و ما رو ببری اون ور خط. يادم نمياد گفته باشم همه ايرانیهای اون ور آب مثل تو هستن. پس از طرف من اظهار عقيده نکن. من اون ور دوستای زيادی دارم برای خيلیهاشون هم ارزش بیحد و حصری قائلم. اصلاً از کجا معلوم که خودم هم يه روزی نرم از ايران؟ پس لطفاً حرفايی رو که درباره تو میزنم تعميم نده به همه. اينجوری همه فکر میکنن ما داريم با هم دعوا میکنيم و تو سعی داری برو بچههای محلتون رو به هر روشی بندازی وسط اين دعوا. ما که با هم دعوا نداريم؟ داريم؟
حالا برو باز بگو طرف اراجيف گفته. اگه اراجيفه به روی خودت نيار. آدم که از يه مشت اراجيف غمباد نمیگيره؟
راستی محض اطلاع خواستم بگم وبلاگی که داری با خيال راحت میخونی، توی ايران فيلتره. حالا هم باز میگم. خون خودت رو کثيف نکن. برای سلامتی مضره.
چند تا جواب کوتاه بهت میدم و تمام.
شباهت تو و اصولگرايان در تحجرتونه. هر دو تا همه رو به دو دسته خودی و غيرخودی تقسيم میکنين و شعارتون اينجوری خلاصه میشه که فقط کسی آدمه که حرف منو میزنه اگه نه يه جو قوه ادراک نداره و من از اين نژادم و تو از اون نژادی و من طلای نابم و شماها آهن قراضه. تو حتی بلد نيستی مثل مخالفينی از قبيل شبح خونسرد باشی و حرفت رو بزنی. میدونی چرا؟ برای اين که اون توی ايرانه و به همه چيز اشراف داره اما تو نه. بجاش خودت رو به در و ديوار ميزنی و بد و بيراه میگی و خيلی اصرار داری بگی که با پوست و گوشت و خون داری زندگی توی ايران رو لمس میکنی. ادبياتت حقيقتاً منحصر به فرده.
شديداً ادعا میکنی که من ال کردم و بل کردم و توی زندان بودم و فلان و بهمان و تو به سن ادراک نبودی اون وقتا و عقلت نارس بود. يکی از مشکلات تو اينه که برای درک و شعور مخالفينت ارزش قائل نيستی. جالبه که داعيه دموکراسی هم داری. به من میگی که اگه هر عقيدهای داری واسه خودت نگه دار و توی وبلاگ شخصيت ننويس و من رو به فريبکاری متهم میکنی. ادبياتت عين قاضی مرتضويه. وقتی من نتونم توی وبلاگ خودم عقيده سياسيم رو بيان کنم، کجا بايد بتونم؟ يعنی تو هم درباره آزادی عقيده داری من آزادم تا فقط اون چيزی رو بگم که تو میگی؟
يه مشکل بزرگ ديگه تو اينه که دوست داری همه ايرانیهای خارج از کشور رو بياری سمت خودت و ما رو ببری اون ور خط. يادم نمياد گفته باشم همه ايرانیهای اون ور آب مثل تو هستن. پس از طرف من اظهار عقيده نکن. من اون ور دوستای زيادی دارم برای خيلیهاشون هم ارزش بیحد و حصری قائلم. اصلاً از کجا معلوم که خودم هم يه روزی نرم از ايران؟ پس لطفاً حرفايی رو که درباره تو میزنم تعميم نده به همه. اينجوری همه فکر میکنن ما داريم با هم دعوا میکنيم و تو سعی داری برو بچههای محلتون رو به هر روشی بندازی وسط اين دعوا. ما که با هم دعوا نداريم؟ داريم؟
حالا برو باز بگو طرف اراجيف گفته. اگه اراجيفه به روی خودت نيار. آدم که از يه مشت اراجيف غمباد نمیگيره؟
راستی محض اطلاع خواستم بگم وبلاگی که داری با خيال راحت میخونی، توی ايران فيلتره. حالا هم باز میگم. خون خودت رو کثيف نکن. برای سلامتی مضره.
۱۳۸۴ خرداد ۱۸, چهارشنبه
1- کاری نداره که عزيز. خون خودت رو کثيف نکن. نشستن توی يک جای دور و امن و پا روی پا انداختن و با اسم مستعار تهمت زدن هيچ کاری نداره. حالا تو میتونی به من بگی حزب الله نوکيسه. خوشحالم که اينقدر عصبانی کردمت که مغرضانه مینويسی. میدونی چيه؟ برای من هم راحته که بگم نشستی توی اتاقت و با پول یه کشور دیگه سنگ ايران رو به سينه میزنی و به من فحش میدی. آره عزيز... هر آدمی يه قيمتی داره. حالا يکی میتونه خودش رو بفروشه به خارجیها. يکی هم ممکنه خودش رو بفروشه به عقيدهاش. من به تو نمیگم چرا انتخابات رو تحريم کردی يا نمیخوای رأی بدی. تو هم حق نداری به من هر نسبتی که خودت شايستهاش هستی بدی. چون نه من و امثال من رو میشناسی نه اونقدر برای من حق قائلی که اجازه بدی عقیده شخصی خودم رو داشته باشم و به همه اعلام کنم. به نظر تويی که اعتقاد داری هر کسی توی اداره دولتی کار کنه، مزدوره (هر چند که جزو همين دسته هم نيستم) مگر اينکه بريزه تو خيابون و اسه تويی که اونور راحت نشستی انقلاب کنه تا قدم رنجه کنی، همون بهتر که همون جا که هست، خوش باشه و همچنان شعار مرده باد و زنده باد بده و انتظار بکشه تا يه معجزه همه کارا رو رديف کنه.
نمرديم و يه بابای وطنپرستی به ما گفت شپشو!
2- بازی هيجانانگيزی بود. دستهجمعی ديدنش به گير کردن توی ترافيک میچسبيد. با بچههای چلچراغ و کلی از خوانندههاش نشستيم و بازی رو روی پرده بزرگ ديديم. با يه حال و هوايی که انگار توی استاديوم بوديم. داد زديم و جيغ کشيديم و فرياد زديم تا صدامون گرفت. جاتون خالی.
نمرديم و يه بابای وطنپرستی به ما گفت شپشو!
2- بازی هيجانانگيزی بود. دستهجمعی ديدنش به گير کردن توی ترافيک میچسبيد. با بچههای چلچراغ و کلی از خوانندههاش نشستيم و بازی رو روی پرده بزرگ ديديم. با يه حال و هوايی که انگار توی استاديوم بوديم. داد زديم و جيغ کشيديم و فرياد زديم تا صدامون گرفت. جاتون خالی.
۱۳۸۴ خرداد ۱۶, دوشنبه
بار ديگر شهری که...
گرچه توی اين بلبشوی انتخابات اين وبلاگ طفلکی ما فيلتر شد و گرچه ما هم ديگه عادت کرديم به فيلتر شدن بیعلت! اما اين نيز بگذرد. بريم سر اصل مطلب.
اين پست قبلی حسابی جواب داد. الآن چيزی نزديک به 80 وبلاگ توی حلقه طرفداران هستن و هر روز هم داره به اين فهرست اضافه میشه.
امروز با چند تا از دوستان چلچراغی و چند تا هنرمند ديگه مثل پگاه آهنگرانی يه ستاد جمع و جور تشکيل داديم و توی سعادت آباد مستقر شديم. عصر امروز که با ماشينهای تراکت چسبونده شده داشتيم توی شهر گشت میزديم، يه سری هم زديم به منطقه الهيه و فرشته و دور و برش. آقا جان اين آقای رفسنجانی رسماً اين منطقه رو خريده! اونجا پره از ماشينهای با عکس رفسنجانی و آهنگ دوبس دوپس و چيزی نزديک به 5 تا ستاد رفسنجانی. نه از اين ستادها که فقط 4 تا پوستر باشه رو درش. از اونهاش که بالاش تابلو زدن مثل تابلوی بالای مغازه. من نمیدونم چرا اين کانديدا ادعای بیپولی کرده! از اون طرف هنوز هم قاليباف بيشترين تعداد بيلبورد رو در سطح شهر داره و هنوز هم دکتر معين تبليغات بيلبورديش رو شروع نکرده. از منطقه شهرک غرب هم که رد بشی، تقريباً همين وضع حاکمه فقط با اين تفاوت که بچههای ستاد نسيم (نسل سومیهای ياور معين) با کاورهای قرمز رنگشون همه جای شهرک غرب بودن و تراکت پخش میکردن و با مردم بحث میکردن (خبر).
بماند که امروز کلی فحش هم خورديم اما کلی هم همراه ديديم. خلاصه هر دو تاش چسبيد!
گرچه توی اين بلبشوی انتخابات اين وبلاگ طفلکی ما فيلتر شد و گرچه ما هم ديگه عادت کرديم به فيلتر شدن بیعلت! اما اين نيز بگذرد. بريم سر اصل مطلب.
اين پست قبلی حسابی جواب داد. الآن چيزی نزديک به 80 وبلاگ توی حلقه طرفداران هستن و هر روز هم داره به اين فهرست اضافه میشه.
امروز با چند تا از دوستان چلچراغی و چند تا هنرمند ديگه مثل پگاه آهنگرانی يه ستاد جمع و جور تشکيل داديم و توی سعادت آباد مستقر شديم. عصر امروز که با ماشينهای تراکت چسبونده شده داشتيم توی شهر گشت میزديم، يه سری هم زديم به منطقه الهيه و فرشته و دور و برش. آقا جان اين آقای رفسنجانی رسماً اين منطقه رو خريده! اونجا پره از ماشينهای با عکس رفسنجانی و آهنگ دوبس دوپس و چيزی نزديک به 5 تا ستاد رفسنجانی. نه از اين ستادها که فقط 4 تا پوستر باشه رو درش. از اونهاش که بالاش تابلو زدن مثل تابلوی بالای مغازه. من نمیدونم چرا اين کانديدا ادعای بیپولی کرده! از اون طرف هنوز هم قاليباف بيشترين تعداد بيلبورد رو در سطح شهر داره و هنوز هم دکتر معين تبليغات بيلبورديش رو شروع نکرده. از منطقه شهرک غرب هم که رد بشی، تقريباً همين وضع حاکمه فقط با اين تفاوت که بچههای ستاد نسيم (نسل سومیهای ياور معين) با کاورهای قرمز رنگشون همه جای شهرک غرب بودن و تراکت پخش میکردن و با مردم بحث میکردن (خبر).
بماند که امروز کلی فحش هم خورديم اما کلی هم همراه ديديم. خلاصه هر دو تاش چسبيد!
اشتراک در:
پستها (Atom)