۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

خورشيد،

خسته است

و افقها،

بيقرار

دهان ماهي

بيهوده در جستجوي رازي است،

در حباب.

و من

در جستجوي واژه‌اي جديد.

تا واژه‌اي ديگر،

همراه من باش.

خورشيد در انتهاي کوچه است

و مجراي نور

در دهليز غروب

نقطه‌هاي شعر را،

رسوا مي‌کند.

و من،

در پشت هر جاده

گم‌شده‌اي را به تکرار،

مي‌بينم.

سفره‌ي زمين

پذيراي دهان جاده‌هاست.

و جاده‌ها،

لبريز دريغ،

براي هر گام خُرد.

براي يک قدم،

همراه من باش.



مهرداد ضيايي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر