۱۳۸۱ آذر ۹, شنبه
براي دوستايي كه ميخوان بيشتر بدونن بايد بگم كه ظاهرا انگيزه سرقت بوده. فعلا پرونده در دايره مربوط به سرقتهاي مسلحانه در حال پيگيريه. الان دارم ميرم براي چهره نگاري.امشب سعي ميكنم كه بيام اينجا و بنويسم. تا بعد. راستي از دوستايي كه شماره تلفن من رو دارن خواهش ميكنم كه تماس نگيرن چون نيستم. اگه پيغامي دارن همينجا بنويسن. ممنون
۱۳۸۱ آذر ۸, جمعه
از دلتنگستان:
* تقارن :
بيضي، خاطره ء خسته ء دايره اي بود که داخل يک مستطيل گير افتاد. روزي که مستطيل پاک شد، بيضي هيچ وقت گِرد نشد. از آن روز به بعد، کمين مي نشست، مربع شکار مي کرد و آنقدر اسيرش مي کرد تا لوزي شود. بعد آزادش مي گذاشت و مي گفت : « سخت نگير. تقارن بيش از حد هم خوب نيست...خيلي معمولي است!»
* تقارن :
بيضي، خاطره ء خسته ء دايره اي بود که داخل يک مستطيل گير افتاد. روزي که مستطيل پاک شد، بيضي هيچ وقت گِرد نشد. از آن روز به بعد، کمين مي نشست، مربع شکار مي کرد و آنقدر اسيرش مي کرد تا لوزي شود. بعد آزادش مي گذاشت و مي گفت : « سخت نگير. تقارن بيش از حد هم خوب نيست...خيلي معمولي است!»
۱۳۸۱ آذر ۷, پنجشنبه
۱۳۸۱ آذر ۶, چهارشنبه
خب صفحه موزيک گردون هم افتتاح شد. اين صفحه قراره که هر هفته آهنگهای يک خواننده جديد رو به ترتيب حروف الفبا به آلبوم خودش اضافه کنه. فلش های اين صفحه رو نويد درست ميکنه و اين هفته مجموعه ای از هشت تا Old Song رو در بر ميگيره. صفحه فعلا در حالت تسته و چزئيات بيشتر طراحيش که شامل Text آهنگها ميشه رو به تدريج بهش اضافه ميکنم.
۱۳۸۱ آذر ۳, یکشنبه
عصيان فرياد نخواستن هاست. نخواستن حسهايي که نه حوصله مبارزه باهاشون رو داري و نه راهي براي فرار از اونا پيدا ميکني.
عصيان حس مزخرفيه. حسيه که تو زندگيت خيلي برات پيش مياد. اما شايد بهش نگاه نکردي. شايد هم نيم نگاهي بهش انداختي و از کنارش گذشتي. شايد هم يه تيپا زدي بهش و با لودگي فراموشش کردي. اما هميشه بوده. از وقتيکه خودت رو شناختي. از وقتيکه تو تشخيص خوب و بد بودنها گير کردي. اينجا چرا يه کوه نيست که توش فرياد بزنم؟ گرچه کوه هم مرهم نيست. کوه هم همه حرفا رو تکرار ميکنه. خاصيتش همينه که انعکاس بده. پس من کجا فرياد بزنم؟ کجا عصيان کنم؟ کاش آدم ميتونست از شهر علاقه هاش کوچ کنه!
عصيان حس مزخرفيه. حسيه که تو زندگيت خيلي برات پيش مياد. اما شايد بهش نگاه نکردي. شايد هم نيم نگاهي بهش انداختي و از کنارش گذشتي. شايد هم يه تيپا زدي بهش و با لودگي فراموشش کردي. اما هميشه بوده. از وقتيکه خودت رو شناختي. از وقتيکه تو تشخيص خوب و بد بودنها گير کردي. اينجا چرا يه کوه نيست که توش فرياد بزنم؟ گرچه کوه هم مرهم نيست. کوه هم همه حرفا رو تکرار ميکنه. خاصيتش همينه که انعکاس بده. پس من کجا فرياد بزنم؟ کجا عصيان کنم؟ کاش آدم ميتونست از شهر علاقه هاش کوچ کنه!
۱۳۸۱ آذر ۲, شنبه
- ما و زنها دلهامون هر کدوم به يه راهي ميره! من از اونها ميپرسيدم: قبل از من کسي رو دوست داشتين؟ اونها از من ميپرسيدند: بعد از من کسي رو دوست خواهيد داشت؟... ما هميشه ميخوايم اولين عشق اونها باشيم، اونها ميخواند آخرين عشق ما باشند!
- تو و امثال تو... در هر زني دنبال يک عشوه گر طناز ميگرديد... اما من در هر عشوه گر طنازی دنبال زن ميگشتم!
(خودشيفتگي آناتول - آرتور اشنيتسلر)
- تو و امثال تو... در هر زني دنبال يک عشوه گر طناز ميگرديد... اما من در هر عشوه گر طنازی دنبال زن ميگشتم!
(خودشيفتگي آناتول - آرتور اشنيتسلر)
۱۳۸۱ آذر ۱, جمعه
۱۳۸۱ آبان ۲۶, یکشنبه
بازم يه چيز جالب ديگه. اگه هوس کردين يه وبلاگ تصويری مثل اين داشته باَشيد، زحمتش يه رجيستر بي دردسره. کافيه فقط برين اينجا و اسم مبارکتون رو درج کنين. اون وقت ميتونين عکساتون رو آپلود کنين. همين. سايت Fotolog اين امکان رو در اختيار شما قرار ميده. لينکي رو هم که سمت چپ اينجا اضافه کردم با عنوان عکاسخونه به همين صفحه وبلاگ تصويری من وصل ميشه.
۱۳۸۱ آبان ۲۵, شنبه
يه مطلبي اين پايين نوشتم درباره ثبت دومين. حالا يه کم توضيح ميدم درباره ش. ببينيد دوميني رو که به اين طريق ثبت ميکنيد باعث ميشه که هر کسي که اين آدرس جديد رو بزنه وارد يه صفحه بشه که اين صفحه جديد ميتونه همين وبلاگتون باشه. مثلا اگه از اين به بعد در خط آدرس بالای اکسپلورر نوشته بشه http://www.osyan.tk وارد همين وبلاگ ميشه يا اينکه اگه نوشته بشه http://www.gardoon.tk وارد صفحه http://www.gardoon.com ميشه. با اين ترتيب شما ميتونين وبلاگتون رو توی بلاگ اسپات پابليش کنين اما آدرسي رو که جديد درست کرديد به همه بديد.
اين وبلاگنويس يه وبلاگ داشت قبلا اما بنابر دلايلي ديگه اونجا نمينويسه. حالا برين بهش سر بزنين ببينين که اينجا داره چه کار ميکنه.
اين پايين نوشتم هيـــــــو. يه لينک هم بهش دادم. هيو ذکريه که معتقدين به مکتب اکنکار ميگن. مکتب جالبيه و با هيچ دين و آييني هم منافات نداره. پيروان اين آيين معتقد به نور و صوت خدا هستند و معابدی هم در طبقه فيزيکي و در طبقات ديگری که برای دنيا قائلند برای عبادت دارن. معروفترين معبدشون توی مينه سوتا هست. اطلاعات بيشتر در اين مورد رو ميتونين از سايت رسميشون بدست بيارين. اين رو واسه کسايي نوشتم که کلي سوال درباره مطلب پايين ازم پرسيدن.
يه چيز خيلي جالب دارم براتون. برای اون دوستايي که ميخوان مفتي واسه خودشون Domain ثبت کنن. کافيه تشريف ببرين اينجا و Domain خودتون رو به صورت www.yourname.tk ثبتش کنين اونم مفت و مسلم. اين خيلي ايده جالبي بود. امتحان کنيد و برای ايجاد کننده هاش دعا کنين.
۱۳۸۱ آبان ۲۳, پنجشنبه
۱۳۸۱ آبان ۲۱, سهشنبه
هر وقتي ديدين که صدا از بچه در نمياد، بدونين که حتما داره يه کار خلافي ميکنه.
حالا چي شد که اين حرف رو زدم. ياد يه خاطره افتادم از دوران دبيرستان. سال چهارم دبيرستان که بوديم (سال ۷۰) يه بخاري نفتي تو کلاسمون بود که طبعا بهترين سوژه براي پياده کردن انواع و اقسام آزمايشهاي هسته اي و ميکروبي بود. روزي نبود که ۴-۵ تا آمپول آب مقطر و پني سلين توش نندازيم و سر و صدا ايجاد نکنيم. هر روز هم به اين اختراعات و اکتشافات اضافه ميشد. يه روز يکي کشف ميکرد آب مقطر دو سره هم تو بازار هست و بيشتر سر و صدا ميکنه. روز بعد يکي ميومد و ميگفت که اگه توي پني سلين با سرنگ آب تزريق کنيم و بندازيمش توي بخاري هم سر و صداش بيشتره و هم بوي گندي راه ميندازه. خلاصه هر روز يه جور سيستم پياده ميشد. تا اينکه يکي يه برنامه اي رديف کرد که ديگه آخر يکي بمب هسته اي رو کرد. اون موقع يه درسي داشتيم به نام آموزش نظامي. به خاطر جوي که در زمان جنگ و در سالهاي بعد از اتمام اون بود، همه ما اجبار داشتيم که اين درس رو بگذرونيم. اين برنامه از اول راهنمايي تا سال آخر دبيرستان يعني به مدت ۷ سال ادامه داشت. به هر حال در يکي از دوره ها که اردويي خارج شهر بود، يکي از بچه ها يه مقدار خيلي کمي تي.ان.تي بلند کرده بود. در آخرين عمليات، بچه هاي جان بر کف کلاس ما اون رو انداختن توي بخاري. بعد از چند لحظه ديديم که بخاري با يه صدايي بسيار دلپذير منفجر شد. بهتره بگم جر خورد. ديواره هاي بخاري مثل پوست موز پاره شد. انگار بخاري رو شکل گل شيپوري از هم وا کرده باشن. خلاصه انفجار همانا و فرستادن همه مون توي حياط پر از برف همان. وقتي که شامل عفو رهبري دبيرستان شديم و گذاشتن که برگرديم سر کلاسمون تا ماهها از اين انفجارها خبري نبود. مسوولاي مدرسه ميديدن که ماشالله انگار ما رو خوب تنبيه کردن. ديگه بخاري کلاس واسه خودش مسوول داره و هر روز يه نفر ازش مواظبت ميکنه. خلاصه هممون شده بوديم فرشته و ناظمهاي دبيرستان به کارامد بودن تنبيه افتخار ميکردند. اما پشت صحنه چه خبر بود. يه روزي يکي از بچه ها رفت و از دفتر مدرسه يه انبردستي گرفت که مثلا ميخ نيمکتهامون رو رديف کنيم باهاش. بعدشم رفت و پره هاي چرخ موتورسيکلت سرايدار مدرسه رو باهاش بريد. اون پره ها رو تميز شستيم و ديگه از اون به بعد هر روز نوبت يه نفر بود که چند کيلو سيب زميني بخره. اون پر ها شدن سيخ و بخاري شد تنور و خلاصه ضيافت هر روز به راه بود جاتون خالي. تو حالت عادي کسي لب به سيب زميني پخته نميزدها اما توي کلاس همه براش سر و دست ميشکوندن. خلاصه تا يکي دو ماه اين سور ادامه داشت تا اينکه بازم يکي از ناظمها جريان رو فهميد و تازه به دستش اومد که بعله اون تنبيه چه اثرات مثبتي در روان بچه هاي کلاسمون به جا گذاشته.
حالا چي شد که اين حرف رو زدم. ياد يه خاطره افتادم از دوران دبيرستان. سال چهارم دبيرستان که بوديم (سال ۷۰) يه بخاري نفتي تو کلاسمون بود که طبعا بهترين سوژه براي پياده کردن انواع و اقسام آزمايشهاي هسته اي و ميکروبي بود. روزي نبود که ۴-۵ تا آمپول آب مقطر و پني سلين توش نندازيم و سر و صدا ايجاد نکنيم. هر روز هم به اين اختراعات و اکتشافات اضافه ميشد. يه روز يکي کشف ميکرد آب مقطر دو سره هم تو بازار هست و بيشتر سر و صدا ميکنه. روز بعد يکي ميومد و ميگفت که اگه توي پني سلين با سرنگ آب تزريق کنيم و بندازيمش توي بخاري هم سر و صداش بيشتره و هم بوي گندي راه ميندازه. خلاصه هر روز يه جور سيستم پياده ميشد. تا اينکه يکي يه برنامه اي رديف کرد که ديگه آخر يکي بمب هسته اي رو کرد. اون موقع يه درسي داشتيم به نام آموزش نظامي. به خاطر جوي که در زمان جنگ و در سالهاي بعد از اتمام اون بود، همه ما اجبار داشتيم که اين درس رو بگذرونيم. اين برنامه از اول راهنمايي تا سال آخر دبيرستان يعني به مدت ۷ سال ادامه داشت. به هر حال در يکي از دوره ها که اردويي خارج شهر بود، يکي از بچه ها يه مقدار خيلي کمي تي.ان.تي بلند کرده بود. در آخرين عمليات، بچه هاي جان بر کف کلاس ما اون رو انداختن توي بخاري. بعد از چند لحظه ديديم که بخاري با يه صدايي بسيار دلپذير منفجر شد. بهتره بگم جر خورد. ديواره هاي بخاري مثل پوست موز پاره شد. انگار بخاري رو شکل گل شيپوري از هم وا کرده باشن. خلاصه انفجار همانا و فرستادن همه مون توي حياط پر از برف همان. وقتي که شامل عفو رهبري دبيرستان شديم و گذاشتن که برگرديم سر کلاسمون تا ماهها از اين انفجارها خبري نبود. مسوولاي مدرسه ميديدن که ماشالله انگار ما رو خوب تنبيه کردن. ديگه بخاري کلاس واسه خودش مسوول داره و هر روز يه نفر ازش مواظبت ميکنه. خلاصه هممون شده بوديم فرشته و ناظمهاي دبيرستان به کارامد بودن تنبيه افتخار ميکردند. اما پشت صحنه چه خبر بود. يه روزي يکي از بچه ها رفت و از دفتر مدرسه يه انبردستي گرفت که مثلا ميخ نيمکتهامون رو رديف کنيم باهاش. بعدشم رفت و پره هاي چرخ موتورسيکلت سرايدار مدرسه رو باهاش بريد. اون پره ها رو تميز شستيم و ديگه از اون به بعد هر روز نوبت يه نفر بود که چند کيلو سيب زميني بخره. اون پر ها شدن سيخ و بخاري شد تنور و خلاصه ضيافت هر روز به راه بود جاتون خالي. تو حالت عادي کسي لب به سيب زميني پخته نميزدها اما توي کلاس همه براش سر و دست ميشکوندن. خلاصه تا يکي دو ماه اين سور ادامه داشت تا اينکه بازم يکي از ناظمها جريان رو فهميد و تازه به دستش اومد که بعله اون تنبيه چه اثرات مثبتي در روان بچه هاي کلاسمون به جا گذاشته.
آقا اين داداش قاقتوس ما دوباره شروع کرده به نوشتن. بريد ببينيد چه خبره. ببينيد که توی اين بيابون چه کار ميکنه.
خب... اولش ميخوام يه وبلاگ معرفي کنم. اين وبلاگ رو بخونين. مال يکي از دوستامه. تازه شروع کرده به نوشتن. البته فارسي نوشتن کمي براش سخته اما از مطلب اولش پيداست که خيلي خوب با اين موضوع کنار اومده. به هر حال اينو بخونين و کلي هم تشويقش کنين. چپ چپ هم نگاه نکنين بهش که قاطي ميکنم. هر چي باشه دوست منه. ماريت عزيز به جمع وبلاگنويسا خوش اومدی.
۱۳۸۱ آبان ۱۹, یکشنبه
۱۳۸۱ آبان ۱۸, شنبه
هشدار جدی
ممکنه که يک ايميل براتون فرستاده بشه. محتوای اين ايميل ممکنه که اين باشه: اگه شما هم ميخواهيد بدونيد که دوست پسر يا دوست دخترتون با کي نامه رد و بدل ميکنه و ايميلش رو هک کنيد روی اين لينک کليک کنيد.
اين ايميل محتوی يک لينک بصورت http://mail-yahoo-login.netfirms.com هست. اگه رو اون کليک کنيد به اين صفحه وارد ميشين. اين صفحه کاملا شبيه صفحه ورودی به ميل باکس ياهو هست. دقت کنيد که با ثبت username و password عملا اون رو در اختيار سازندگان اين صفحه قرار ميديد تا از اون سوءاستفاده کنند. مواظب باشيد و به هيچوجه اون رو پر نکنيد. حتي اگه اون رو با يه ايميل الکي پر کنيد چون ميل باکستون بازه، ممکنه که اطلاعاتي رو ارسال کنه. پس حتما Sign out کنيد و بعد اون رو با يه چيز الکي پر کنيد. البته اين کارتون باز هم ممکنه که خطرناک باشه.
ممکنه که يک ايميل براتون فرستاده بشه. محتوای اين ايميل ممکنه که اين باشه: اگه شما هم ميخواهيد بدونيد که دوست پسر يا دوست دخترتون با کي نامه رد و بدل ميکنه و ايميلش رو هک کنيد روی اين لينک کليک کنيد.
اين ايميل محتوی يک لينک بصورت http://mail-yahoo-login.netfirms.com هست. اگه رو اون کليک کنيد به اين صفحه وارد ميشين. اين صفحه کاملا شبيه صفحه ورودی به ميل باکس ياهو هست. دقت کنيد که با ثبت username و password عملا اون رو در اختيار سازندگان اين صفحه قرار ميديد تا از اون سوءاستفاده کنند. مواظب باشيد و به هيچوجه اون رو پر نکنيد. حتي اگه اون رو با يه ايميل الکي پر کنيد چون ميل باکستون بازه، ممکنه که اطلاعاتي رو ارسال کنه. پس حتما Sign out کنيد و بعد اون رو با يه چيز الکي پر کنيد. البته اين کارتون باز هم ممکنه که خطرناک باشه.
۱۳۸۱ آبان ۱۷, جمعه
بعضي ها مثه اينکه ما رو اشکول فرض کردن. تو رو خدا به نظر شما ميخوره به من که خيلي آدم احمقي باشم؟ تو هفته گذشته حداقل سه مورد پيدا شده که از طريق چت کردن خواسته با من دوست بشن. همشون هم برام عکس های تقلبي و مونتاژی فرستادن. بماند که من به روی خودم هم نياوردم که بعضي از اين عکسها رو قبلا ديدم. مثلا يه مورد از رشت پيدا شده که يه عکس برام فرستاده بعنوان عکس خودش. غافل از اينکه من اين عکس رو قبلا ديدم. يکي ديگه همون رو واسه دوستم فرستاده بود. خلاصه اصلا فکر نميکردم که ملت فکر کنن بنده خر تشريف دارم. (دور از جون خر). خدا همشون رو حفظ کنه!
۱۳۸۱ آبان ۱۵, چهارشنبه
انواع تبريک برای تولد وبلاگها:
1- تبريک تلويزيوني: ميلاد با سعادت اولين اختر تابناک بلاگت (وبلاگنويسي) را به تمامي وبلاگدوستان آن اختر تبريک و تهنيت ميگوييم. (روابط عمومي لاريجاني اينا)
2- تبريک روزنامه ای: آقای اينترنت، بدينوسيله ميلاد تورچشمتان را به شما تبريک گفته و آرزوی سعادت برای شما و خانواده گراميتان را خواستاريم. (مهندس سعيد، حسين، دکتر حميد و شهرام ارتباط)
3- تبريک کارتي: قدم نورسيده مبارک. (از طرف عمو بيل)
4- تبريک تلفنی: سلام... چطوری؟... آقا تبريک عرض شد. (مخلصت فرامرز)
1- تبريک تلويزيوني: ميلاد با سعادت اولين اختر تابناک بلاگت (وبلاگنويسي) را به تمامي وبلاگدوستان آن اختر تبريک و تهنيت ميگوييم. (روابط عمومي لاريجاني اينا)
2- تبريک روزنامه ای: آقای اينترنت، بدينوسيله ميلاد تورچشمتان را به شما تبريک گفته و آرزوی سعادت برای شما و خانواده گراميتان را خواستاريم. (مهندس سعيد، حسين، دکتر حميد و شهرام ارتباط)
3- تبريک کارتي: قدم نورسيده مبارک. (از طرف عمو بيل)
4- تبريک تلفنی: سلام... چطوری؟... آقا تبريک عرض شد. (مخلصت فرامرز)
۱۳۸۱ آبان ۱۴, سهشنبه
۱۳۸۱ آبان ۱۲, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)