اگه تو هم يه گورخر خال خالی بودی و هيچکی نمیشناختت...
اگه تو هم آخرين بازمانده نسلی بودی که منقرض شده بود...
حتما تو هم مثل من افسرده میشدی عزيز من!
- گورخرانهها، جلد پنجم، فصل سوم، صفحه 41
۱۳۸۳ آذر ۱۰, سهشنبه
۱۳۸۳ آذر ۹, دوشنبه
نمی دونم که اين پست رو واسه چی دارم مینويسم. اما نشد که ننويسمش. دست خودم نبود. جريان از اين قراره:
يه روز صبح که مسنجرم رو وا کردم، بين آفلاينهايی که برام گذاشته بودن، يه پيام عجيب به دستم رسيد. در حقيقت چند تا پيام که در ادامه هم بودن. معلوم نبود فرستندهش واسه کی فرستادتشون که اشتباه رسيده به دست من. جالبه که آی دی طرف هم توی ليست دوستام نبود. تا چند ساعت تو فکرش بودم. دلم نيومد که جواب بدم بهش و بگم که پيامهاش اشتباها به دست من رسيده. تمامش رو که سر هم میکردی میشد اين:
شهرزاد عزيز، شايد خندهدار باشه که من باز هم اينجا پيام میذارم بعد از سه سال. هر چند میدونم نه تو و نه هيچکس ديگه نمیتونه اينها رو بخونه. اما باز هم مینويسمشون. چون فکر میکنم که میخونيشون.
عزيزم. خندهداره. اما من هنوز هم به تو فکر میکنم. اين همه سال گذشته اما باز هم به تو فکر میکنم. شايد به خاطر اينه که تو تنها عشق واقعی من بودی. و همه چيز هم از همين جا شروع شد و همين جا هم پايان گرفت. يادم نمیره هيچوقت مسيجهای پرمحبتت رو و وقتهايی رو که باهام صحبت میکردی. هنوز هم دلم میگيره. هنوز هم دلم برات تنگ میشه. بعد اين همه سال...
اه... زندگی لعنتی...
بعد از تو سعی کردم که فراموشت کنم. دخترهای زيادی اومدن توی زندگيم. بد و خوب. اما هيچ کدومشون تو نشدن برام. هيچ کدوم.
میبوسمت شهرزاد جون... روحت شاد عزيزم... عشق من! سلام!
يه روز صبح که مسنجرم رو وا کردم، بين آفلاينهايی که برام گذاشته بودن، يه پيام عجيب به دستم رسيد. در حقيقت چند تا پيام که در ادامه هم بودن. معلوم نبود فرستندهش واسه کی فرستادتشون که اشتباه رسيده به دست من. جالبه که آی دی طرف هم توی ليست دوستام نبود. تا چند ساعت تو فکرش بودم. دلم نيومد که جواب بدم بهش و بگم که پيامهاش اشتباها به دست من رسيده. تمامش رو که سر هم میکردی میشد اين:
شهرزاد عزيز، شايد خندهدار باشه که من باز هم اينجا پيام میذارم بعد از سه سال. هر چند میدونم نه تو و نه هيچکس ديگه نمیتونه اينها رو بخونه. اما باز هم مینويسمشون. چون فکر میکنم که میخونيشون.
عزيزم. خندهداره. اما من هنوز هم به تو فکر میکنم. اين همه سال گذشته اما باز هم به تو فکر میکنم. شايد به خاطر اينه که تو تنها عشق واقعی من بودی. و همه چيز هم از همين جا شروع شد و همين جا هم پايان گرفت. يادم نمیره هيچوقت مسيجهای پرمحبتت رو و وقتهايی رو که باهام صحبت میکردی. هنوز هم دلم میگيره. هنوز هم دلم برات تنگ میشه. بعد اين همه سال...
اه... زندگی لعنتی...
بعد از تو سعی کردم که فراموشت کنم. دخترهای زيادی اومدن توی زندگيم. بد و خوب. اما هيچ کدومشون تو نشدن برام. هيچ کدوم.
میبوسمت شهرزاد جون... روحت شاد عزيزم... عشق من! سلام!
۱۳۸۳ آذر ۸, یکشنبه
چيزه
1- يکی اين که من موندم چرا بعضیها اينقدر پول دارن که نمیدونن باهاش چیکار کنن؟ طرف لخت شده ديدم يه طرفش رو همچين خالکوبی کرده مثه لباس. از روی بازوهاش تا روی شونههاش و از اون جا تا نصف قفسه سينهش خالکوبی يا به قول خودش تتو بود. يه چيزی شبيه يه نيم تنه زرهی بود طرحش. توی تايلند کوبيده بودش. به پول اين جا نزديک 5 ميليون تومن بالاش داده بود.
2- دومیش هم اين که يه دستگاهی ديدم دست يکی ديگه که اندازه موبايل بود. از اين دستگاهها که شبيه باتومهای برقی هستن. يه دکمه داشت روش که وقتی فشارش می دادی، بين دو تا ميله يه برق با فشار بالا جرقه میزد. اگه به يه جايیت می خورد، همچين شوک بهت می داد که چند دقيقه گيج و منگ بودی. وسيله جالبی بود برای دفاع. اما حيف که اگه دست نااهلش باشه به جای دفاع میشه وسيله حمله و بیجنبهبازیهای دعوا و اينا. به نظرم بايد غيرمجاز باشه حملش اما چرا دست بضیهاست نمیدونم!
3- تعريف اين فيلم اسکندر يا به قولی Alexander که درباره زندگی اسکندر مقدونی ساخته شده و در حال حاضر تبليغاتش توی ماهواره داره پخش میشه و در بعضی از کشورها روی پردهست رو اخيرا چند جايي شنيدم. از بازيگرهای معروفش آنتونی هاپکيز و آنجليا جولی رو میشه نام برد. من که فيلم رو نديدم اما يکی از دوستام که توی تورنتو ديده، کلی حرص خورده. از قرار معلوم توش بدجوری درباره ايرونیها بد گفتن و از اونها چهره بدی ساختن. حالا فيلم رو که ديدم بيشتر دربارهش مینويسم. البته چيز عجيبی نيست. وقتی تموم دنيا بهجز بورکينافاسو و اوگاندا باهات بد باشن، نتيجهش هم میشه اين که فيلمهای اين مدلی دربارهت بسازن. حيف که صنعت فيلم اين کشورهای دوست زياد پيشرفته نيست، اگه نه چه فيلمهای خوب خوبی ساخته میشد برامون.
4- اين بمب گوگلیمونم که ترکيد به مبارکی ميمنت. حالا ببينيم صدای انفجارش به جز رسانههای داخلی به خارجیهاشم میرسه يا نه؟ فعلا به افتخار خودمون هيبيب... هورا!
1- يکی اين که من موندم چرا بعضیها اينقدر پول دارن که نمیدونن باهاش چیکار کنن؟ طرف لخت شده ديدم يه طرفش رو همچين خالکوبی کرده مثه لباس. از روی بازوهاش تا روی شونههاش و از اون جا تا نصف قفسه سينهش خالکوبی يا به قول خودش تتو بود. يه چيزی شبيه يه نيم تنه زرهی بود طرحش. توی تايلند کوبيده بودش. به پول اين جا نزديک 5 ميليون تومن بالاش داده بود.
2- دومیش هم اين که يه دستگاهی ديدم دست يکی ديگه که اندازه موبايل بود. از اين دستگاهها که شبيه باتومهای برقی هستن. يه دکمه داشت روش که وقتی فشارش می دادی، بين دو تا ميله يه برق با فشار بالا جرقه میزد. اگه به يه جايیت می خورد، همچين شوک بهت می داد که چند دقيقه گيج و منگ بودی. وسيله جالبی بود برای دفاع. اما حيف که اگه دست نااهلش باشه به جای دفاع میشه وسيله حمله و بیجنبهبازیهای دعوا و اينا. به نظرم بايد غيرمجاز باشه حملش اما چرا دست بضیهاست نمیدونم!
3- تعريف اين فيلم اسکندر يا به قولی Alexander که درباره زندگی اسکندر مقدونی ساخته شده و در حال حاضر تبليغاتش توی ماهواره داره پخش میشه و در بعضی از کشورها روی پردهست رو اخيرا چند جايي شنيدم. از بازيگرهای معروفش آنتونی هاپکيز و آنجليا جولی رو میشه نام برد. من که فيلم رو نديدم اما يکی از دوستام که توی تورنتو ديده، کلی حرص خورده. از قرار معلوم توش بدجوری درباره ايرونیها بد گفتن و از اونها چهره بدی ساختن. حالا فيلم رو که ديدم بيشتر دربارهش مینويسم. البته چيز عجيبی نيست. وقتی تموم دنيا بهجز بورکينافاسو و اوگاندا باهات بد باشن، نتيجهش هم میشه اين که فيلمهای اين مدلی دربارهت بسازن. حيف که صنعت فيلم اين کشورهای دوست زياد پيشرفته نيست، اگه نه چه فيلمهای خوب خوبی ساخته میشد برامون.
4- اين بمب گوگلیمونم که ترکيد به مبارکی ميمنت. حالا ببينيم صدای انفجارش به جز رسانههای داخلی به خارجیهاشم میرسه يا نه؟ فعلا به افتخار خودمون هيبيب... هورا!
۱۳۸۳ آذر ۲, دوشنبه
۱۳۸۳ آبان ۳۰, شنبه
من هرگز نمیتوانم
شاخههای قرمز را
در قوسی گاه به گاهش
از نگاهی نه چندان بعيد
بيرون کنم...
آنگاه که گَردهای نورانی
چشمانش را چون اخگر
میرقصاندند...
و میپيچيدند
به جای دستانم
بر تکانهايی منظم!
هر چه باشد
من قاعده رقصيدن نمیدانم
آنقدر که
زبانههای نامنظم آتش میدانند
و آهنگها
نسيمی هستند
که رشتههای تنيده
از سر تا به پايت را مینوازند
و بیاختيار
مرتعش میشوی
و ارتفاع میگيری
با هر تواتُرَش...
و هرگز به انتها نمیرسد
اين بخش
از دنيای تو
حتی اگر اکنون
در اين دنيا نباشی
شاخههای قرمز را
در قوسی گاه به گاهش
از نگاهی نه چندان بعيد
بيرون کنم...
آنگاه که گَردهای نورانی
چشمانش را چون اخگر
میرقصاندند...
و میپيچيدند
به جای دستانم
بر تکانهايی منظم!
هر چه باشد
من قاعده رقصيدن نمیدانم
آنقدر که
زبانههای نامنظم آتش میدانند
و آهنگها
نسيمی هستند
که رشتههای تنيده
از سر تا به پايت را مینوازند
و بیاختيار
مرتعش میشوی
و ارتفاع میگيری
با هر تواتُرَش...
و هرگز به انتها نمیرسد
اين بخش
از دنيای تو
حتی اگر اکنون
در اين دنيا نباشی
۱۳۸۳ آبان ۲۷, چهارشنبه
۱۳۸۳ آبان ۲۲, جمعه
امروز توی خيابون ديدم که چند تا بيلبورد هست که در ديد اول به نظر میرسه تبليغاتيه. چون روش پر بود از آرمهايی از قبيل کوکاکولا، فانتا، اسپرايت، اينتل، آی.بی.ام، تامی، نستله و کلی مارک معروف ديگه. اما جريان اين بيلبوردها، تحريم کالاهايی بود که از حاميان اسرائيل هستن. خب البته من تا حالا سند و مدرکی رو روی اينترنت پيدا نکردم که بگه اين شرکتها صهيونيستين، اما دوس دارم بدونم مارک CPU کامپيوترهای NGOی حامی اين بيلبورد چيه؟ فرضا Intel نيست؟
۱۳۸۳ آبان ۲۱, پنجشنبه
چند وقته با پسرعمهم میريم يه جا ورزش میکنيم که پاتوق از ما بهترانه. حالا بماند که چطور شده میريم اونجا! همه چيز يه طرف، ماشينايی که اونجا میبينيم يه طرف. ديدن بنز مدل 2005 ديگه برامون عادی شده! چند روز پيش يه ماشين عجيب غريب ديديم جلوی اونجا. گفتم ضايعه که از نزديک برم مارکشو ببينم. از پسر عمهم پرسیدم، فلانی اين چه مارکيه؟ گفتم به نظرم پورشهست. گفتم تو از کجا میدونی؟ گفت سوارش شدم قبلا. خيلی ماشين توپيه. فقط تو سرعتهای بالا، سر پيچ کنترلش مشکله. گفتم چرا خالی میبندی بابا تو هم که مثل من گواهينامه نداری! گفت بابا جان منظورم توی Need For Speed بود!
۱۳۸۳ آبان ۱۷, یکشنبه
پلکان جلوی در
يکی از آهنگهايی رو که خيلی دوست دارم، اسمش Doorsteps هست و از آلبوم Hi-Fi high lights down low يه گروه فنلانديه به نام Lodger. انيميشن اين آهنگ رو که يکی از بهترين انيميشنهای فلاش در سال گذشته بوده، چند وقت پيش به طور اتفاقی توی اينترنت ديده بودم. يکی از دوستای خوبم که توی تورنتو هست، اين آلبوم رو برام خريد که اتفاقا به جز توی سايتش هيچ کجای ديگه فروش نمیره. امروز در حالی که بسته پستیم وا شده بود، به دستم رسيد. باز جای شکرش باقيه که بلايی سر سی دی نياورده بودن! متن اين آهنگ رو اينجا میذارم و لينک انيميشنش رو هم که اين بالا گذاشتم. حالشو ببرين يه کم.
Doorsteps
smoking cigarettes at your doorsteps looking like i don't care
lying to act younger but i'm four years older
red stripes hanging on your hair
i'm no good for you and you know it too
there's a limit to what nature can do
getting stoned getting fat in your rented flat staring at the TV screen
sweating cold turkey in a funny hat
most annoying show yuou've ever seen
smoking cigarettes at your doorsteps sticking here like glue
another one aimless fight
no one's got the right to turn your pink world blue
يکی از آهنگهايی رو که خيلی دوست دارم، اسمش Doorsteps هست و از آلبوم Hi-Fi high lights down low يه گروه فنلانديه به نام Lodger. انيميشن اين آهنگ رو که يکی از بهترين انيميشنهای فلاش در سال گذشته بوده، چند وقت پيش به طور اتفاقی توی اينترنت ديده بودم. يکی از دوستای خوبم که توی تورنتو هست، اين آلبوم رو برام خريد که اتفاقا به جز توی سايتش هيچ کجای ديگه فروش نمیره. امروز در حالی که بسته پستیم وا شده بود، به دستم رسيد. باز جای شکرش باقيه که بلايی سر سی دی نياورده بودن! متن اين آهنگ رو اينجا میذارم و لينک انيميشنش رو هم که اين بالا گذاشتم. حالشو ببرين يه کم.
Doorsteps
smoking cigarettes at your doorsteps looking like i don't care
lying to act younger but i'm four years older
red stripes hanging on your hair
i'm no good for you and you know it too
there's a limit to what nature can do
getting stoned getting fat in your rented flat staring at the TV screen
sweating cold turkey in a funny hat
most annoying show yuou've ever seen
smoking cigarettes at your doorsteps sticking here like glue
another one aimless fight
no one's got the right to turn your pink world blue
۱۳۸۳ آبان ۱۳, چهارشنبه
بوش > کری
فارنهايت 11/9، فجايع جنگ عراق و هزار و يک کار اشتباه بوش باعث نشد که مردم آمريکا اون رو نسبت به کری ترجيح ندن! در حالیکه خيلی از نظرسنجیها نشون میداد که قشر روشنفکر آمريکا تونستند با آرای خودشون بوش رو کنار بزنن، نتيجه چيز ديگهای رو رقم زد. درصد زيادی از مردم آمريکا به بوش رای دادن و چهار سال ديگه اون رو در کاخ سفيد باقی گذاشتن تا هر کاری که دلش میخواد بکنه. من فکر میکنم بيشترين عواقب متوجه ايران بشه. شايد واسه همين هم بود که ايرانیها مرتبا نتايج انتخابات آمريکا رو پيگيری میکردن. تعداد زيادی از ايرانیها اخبار انتخابات و شمارش آرای اون رو لحظه به لحظه دنبال میکردن و نسبت بهش حساس بودن. اصولا طرفدارهای ایرانی کری معتقد بودن که با روی کار اومدن اون باب مذاکره با اصلاحطلبهای ايران باز میشه و طرفدارهای بوش هم دو دسته بودن، يه عدهشون عقيده داشتن که با سر کار اومدن مجدد بوش، تکليف ايران يکسره میشه و عده ديگهای معتقد بودن که اين چهار سال دوم برای به نتيجه رسيدن سياستهای بوش لازمه. در عين حال بوش تونست با اختلاف اندکی ببره. اين مساله نشون میده عموم مردم آمريکا چقدر ساده فکر میکنن و حرفهای روشنفکری زياد به مذاقشون آشنا نيست. کافيه فقط يکی مثل بوش داشته باشن تا فکر کنن قدرتمندن. مدتها پيش با مقايسه فيلمای اروپايی و آمريکايی به اين نتيجه رسيده بودم که آمريکايیها اصولا خيلی از لحاظ دينی مقيدترن. و انتخاب مجدد بوش شديدا مذهبی، کاملا اين موضوع رو تاييد میکنه. رئيس جمهوری که در بعضی از وزارتخونههای دولتش، مراسم دعای قبل از شروع کار انجام میشه.
حالا بايد موند و ديد که بوش و سنای جمهوريخواه، اگه تا چند وقت ديگه با رئيسجمهور و مجلس محافظهکار ايران مواجه بشن، چه اتفاقی ميفته!
فارنهايت 11/9، فجايع جنگ عراق و هزار و يک کار اشتباه بوش باعث نشد که مردم آمريکا اون رو نسبت به کری ترجيح ندن! در حالیکه خيلی از نظرسنجیها نشون میداد که قشر روشنفکر آمريکا تونستند با آرای خودشون بوش رو کنار بزنن، نتيجه چيز ديگهای رو رقم زد. درصد زيادی از مردم آمريکا به بوش رای دادن و چهار سال ديگه اون رو در کاخ سفيد باقی گذاشتن تا هر کاری که دلش میخواد بکنه. من فکر میکنم بيشترين عواقب متوجه ايران بشه. شايد واسه همين هم بود که ايرانیها مرتبا نتايج انتخابات آمريکا رو پيگيری میکردن. تعداد زيادی از ايرانیها اخبار انتخابات و شمارش آرای اون رو لحظه به لحظه دنبال میکردن و نسبت بهش حساس بودن. اصولا طرفدارهای ایرانی کری معتقد بودن که با روی کار اومدن اون باب مذاکره با اصلاحطلبهای ايران باز میشه و طرفدارهای بوش هم دو دسته بودن، يه عدهشون عقيده داشتن که با سر کار اومدن مجدد بوش، تکليف ايران يکسره میشه و عده ديگهای معتقد بودن که اين چهار سال دوم برای به نتيجه رسيدن سياستهای بوش لازمه. در عين حال بوش تونست با اختلاف اندکی ببره. اين مساله نشون میده عموم مردم آمريکا چقدر ساده فکر میکنن و حرفهای روشنفکری زياد به مذاقشون آشنا نيست. کافيه فقط يکی مثل بوش داشته باشن تا فکر کنن قدرتمندن. مدتها پيش با مقايسه فيلمای اروپايی و آمريکايی به اين نتيجه رسيده بودم که آمريکايیها اصولا خيلی از لحاظ دينی مقيدترن. و انتخاب مجدد بوش شديدا مذهبی، کاملا اين موضوع رو تاييد میکنه. رئيس جمهوری که در بعضی از وزارتخونههای دولتش، مراسم دعای قبل از شروع کار انجام میشه.
حالا بايد موند و ديد که بوش و سنای جمهوريخواه، اگه تا چند وقت ديگه با رئيسجمهور و مجلس محافظهکار ايران مواجه بشن، چه اتفاقی ميفته!
اشتراک در:
پستها (Atom)