۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه



سرتاسر اينجا يه چاله‌ست. از چپ تا راست. وسطش هم تو تا ميله زرد گردن کلفت کشيده شده از چپ تا راست. روش هم نوشتن خطر مرگ! اين طرف من نشستم روی يه صندلی. اون طرف تو هم نشستی روی يه صندلی. اينقدر نگام نکن. راهمون که جداست. تو قراره بری به سمت چپ. من هم که قراره برم به سمت راست. چند متر بيش‌تر بينمون فاصله نيست. اما راه مستقيمی هم وجود نداره. تنها نقطه اتصال بين من و تو يه راهه که از بالای سرمون ميگذره. ولی فایده نداره. چون قبل از اينکه يکيمون بياد اون طرف، اون يکيمون ميره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر