۱۳۸۲ آذر ۱۴, جمعه

پياده

از آخرين نشانه‌های جاده کوهستانی گذشت. توهم، تازه توی پيچ و خم جمجمه‌اش به مسابقه می‌رفت. باد توی صورتش می‌خورد و موهايش را به مسخره می‌گرفت. تنها يک لحظه... دويد... باد را بوسيد و قهقهه‌های آسمان را طولانی در آغوش گرفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر