مینی مالی خولی
کمی بالاتر يک رديف جوجه اردک میخواستند از عرض خيابان رد شوند... کند و باحوصله... اتوموبيلی افسارگسيخته از روی رديفشان رد شد و خط ممتدشان را نقطهچين کرد... جوجهها با رودههای برادر يا شايد هم خواهر لهيدهشان سرگرم بودند. طفلی کنار خيابان گريه میکرد. مادرش آشفته دستانش را کشيد و برد!
۱۳۸۳ تیر ۸, دوشنبه
۱۳۸۳ خرداد ۲۶, سهشنبه
.
برای تفريح کردن بايد پول داشت...
برای پول داشتن بايد کار کرد...
برای کار کردن بايد وقت داشت...
برای وقت داشتن نبايد تفريح کرد!
يه دايره بستهست نه؟ شايد هم يه جور بيضی. فقط با اين تفاوت که مقدار خروجی هر مرحله با ورودی مرحله بعد تناسب نداره. اون وقته که آدم با وجود اين پارادوکس ممکنه گهگيجه عميقی بگيره. اون وقته که ممکنه ساعت دو شب زيرسيگاريت رو به جای خالی کردن توی سطل زباله، خالی کنی توی ظرف ماست و حسابی به تضاد رنگ سياه و سفيد بخندی. اون وقته که بعيد نيست توی لذت گوش کردن يه موسيقی قشنگ عبری پشههای دور و برت رو، روی مونيتور به شکل مگسک ماوس ببينی.
برای پول داشتن بايد کار کرد...
برای کار کردن بايد وقت داشت...
برای وقت داشتن نبايد تفريح کرد!
يه دايره بستهست نه؟ شايد هم يه جور بيضی. فقط با اين تفاوت که مقدار خروجی هر مرحله با ورودی مرحله بعد تناسب نداره. اون وقته که آدم با وجود اين پارادوکس ممکنه گهگيجه عميقی بگيره. اون وقته که ممکنه ساعت دو شب زيرسيگاريت رو به جای خالی کردن توی سطل زباله، خالی کنی توی ظرف ماست و حسابی به تضاد رنگ سياه و سفيد بخندی. اون وقته که بعيد نيست توی لذت گوش کردن يه موسيقی قشنگ عبری پشههای دور و برت رو، روی مونيتور به شکل مگسک ماوس ببينی.
۱۳۸۳ خرداد ۲۳, شنبه
ثلث دوم
كلاس عربی... دوم راهنمايی... خانم مكی... ما سر كلاسيم. مريم ميز اول است. با دو نفر ديگر كه میگوييم نوچههای مريمند. نيمكت ها سه نفره است. من، سارا و دوستم -كه اين روزها حالش خوب نيست- رديف يكی مانده به آخريم. روزهای محرم است و عشق و عاشقی و قصهها از دعوای پسرهای محل سر بلند كردن علم.
چند ماهی است كه بزرگتر شدهايم. ۱۲سال و نيمهايم. دوست داريم بدانيم كه بقيه هم بالغ شدهاند يا نه و دوست داريم به دروغ بالغشدن خودمان را انكار كنيم. حتی پيش مادربزرگ حتی پيش مردودیها كه اطلاعات وحشتناكی دارند از همه چيز و حتی روی ديوارهای توالت نقاشیهای بد كشيدهاند...
ادامه مطلب زيبای بابونه رو از اينجا بخونين.
كلاس عربی... دوم راهنمايی... خانم مكی... ما سر كلاسيم. مريم ميز اول است. با دو نفر ديگر كه میگوييم نوچههای مريمند. نيمكت ها سه نفره است. من، سارا و دوستم -كه اين روزها حالش خوب نيست- رديف يكی مانده به آخريم. روزهای محرم است و عشق و عاشقی و قصهها از دعوای پسرهای محل سر بلند كردن علم.
چند ماهی است كه بزرگتر شدهايم. ۱۲سال و نيمهايم. دوست داريم بدانيم كه بقيه هم بالغ شدهاند يا نه و دوست داريم به دروغ بالغشدن خودمان را انكار كنيم. حتی پيش مادربزرگ حتی پيش مردودیها كه اطلاعات وحشتناكی دارند از همه چيز و حتی روی ديوارهای توالت نقاشیهای بد كشيدهاند...
ادامه مطلب زيبای بابونه رو از اينجا بخونين.
۱۳۸۳ خرداد ۲۰, چهارشنبه
فراموششده
جشن مزخرفی بود!
من و آدمبرفی با هم رفته بوديم به ميهمانی تولد آدمآهنیها. مترسک هم با دوستدخترش عروسک آمده بود. بعضی از اين عروسکها زيادی عجيبند. معلوم نيست چطور قيافه کسی مثل مترسک را تحمل میکند. يک عکس دستجمعی هم کنار باباآدم توی باغشان گرفتيم که فکر کنم موقع عکس گرفتن چشمانم بسته بود. اين دوقلوهای آدمآهنی هم ديگر شورش را درآوردهاند. تقليد صدايشان برای شيرينکاری خيلی لوس و بیمزه بود. اصلا حيف من آدم فضايی نيست که وقتم را با اين موجودات عقبمانده میگذرانم؟ چارهای نيست! کسی که روی زمين جا بماند بهخاطر زرق و برقش و با همنوعانش برنگردد به کره خودش، حقش است با همين موجودات نشست و برخاست کند.
جشن مزخرفی بود!
من و آدمبرفی با هم رفته بوديم به ميهمانی تولد آدمآهنیها. مترسک هم با دوستدخترش عروسک آمده بود. بعضی از اين عروسکها زيادی عجيبند. معلوم نيست چطور قيافه کسی مثل مترسک را تحمل میکند. يک عکس دستجمعی هم کنار باباآدم توی باغشان گرفتيم که فکر کنم موقع عکس گرفتن چشمانم بسته بود. اين دوقلوهای آدمآهنی هم ديگر شورش را درآوردهاند. تقليد صدايشان برای شيرينکاری خيلی لوس و بیمزه بود. اصلا حيف من آدم فضايی نيست که وقتم را با اين موجودات عقبمانده میگذرانم؟ چارهای نيست! کسی که روی زمين جا بماند بهخاطر زرق و برقش و با همنوعانش برنگردد به کره خودش، حقش است با همين موجودات نشست و برخاست کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)