۱۳۸۴ دی ۲۱, چهارشنبه

خيلی وقته که نشد بنويسم. تقريباً هفته‌ای يک بار می‌رم سفر. طبيعيه که آدم نتونه بنويسه. توی اين چند هفته هم مشهد بودم، هم اصفهان. هم کرمانشاه بودم و هم بندرعباس. اين مأموريت‌ها جداً توی اين ماه‌های آخر سال داره اذيت می‌کنه. از همه اين‌ها گذشته اومدم يه چيزی بنويسم و برم.
يکی دو تا از دوستان يه فيلم کوتاه ساختن و فرستادن برای شبنم. من هم شانسی داشتم که اونجا باشم. شبنم هم درباره همه اونها که تو فيلم بودن نوشته و طبق معمول من رو هم شرمنده کرده و اینا. فقط يه چيزی که برات با هزار تا پيغام و پسغام توضيح دادم و يه بار هم اينجا می‌گم. من هيچ دسترسی به اون سایتی که يه روز برات ثبتش کردم ندارم. واسه همين شرمنده شدم. همين. مثل هميشه شاد باشی و پرانرژی. می‌دونی که دلمون هم برات تنگ شده دختر.