۱۳۸۱ دی ۱۰, سه‌شنبه

يه لحظه دلم واسه شيطون سوخت. اين آدما هر کار بدي ميکنن ميگن که اين بيچاره گولشون زده. هي ميگن لعنت بر شيطون. آخه گناه داره اين بدبخت. اگه کاره اي هم نبوده باشه، اونقدر لعنتش کردين که حق داره حالتون رو دم به دم بگيره.

۱۳۸۱ دی ۸, یکشنبه



نگاه کن که غم، درون ديده ام

چگونه قطره قطره آب ميشود

چگونه سايه سياه سرکشم

اسير دست آفتاب ميشود

نگاه کن تمام هستيم خراب ميشود

شراره اي مرا به کام ميکشد

مرا به اوج ميبرد

مرا به دام ميکشد

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب ميشود

تو آمدي ز دورها و دورها

ز سرزمين عطرها و نورها

نشانده اي مرا کنون به زورقي ز عاجها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر اميد دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره مي‌کشانيم

فراتر از ستاره مي‌نشانيم

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهيان سرخرنگ ساده دل

ستاره‌چين برکه هاي شب شدم

چه دور بود پيش از اين زمين ما

به اين کبود غرفه هاي آسمان

کنون به گوش من دوباره ميرسد صداي تو

صداي بال برفي فرشتگان

نگاه که من کجا رسيده ام

به کهکشان، به بيکران، به جاودان

کنون که آمديم تا به اوجها

مرا بشوي با شراب موجها

مرا بپيچ در حرير بوسه ات

مرا بخواه در شبان ديرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از اين ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب ميشود

صراحي سياه ديدگان من

به لاي لاي گرم تو

لبالب از شراب خواب ميشود

به روي گاهواره هاي شعر من نگاه کن

تو مي‌دمي و آفتاب ميشود



فروغ فرخزاد
باز هم هک و باز هم از همان گروه. اين بار سايت اصفهان بازارو سايت آقاي بصري.

۱۳۸۱ دی ۷, شنبه

به نظر ميرسه که گروه مش قاسم که مسؤوليت هک سايتها و وبلاگهايي رو که اخيرا هک شده بر عهده گرفته اين روزها شديدا مشغول فعاليته. بعد از اينکه هکر مربوطه سايتهاي ماهنامه دنياي کامپيوتر و ارتباطات و وبلاگ مربوطه و همچنين سايت مسابقه برترين وبلاگهاي فارسي رو هک کرده، سايت خورشيد خانوم ، گالري نفيسه و وبلاگ موقتي که براي ماهنامه مذکور درست شده بود هم هک شده. اين نوع از هک ها از نوع هک هاي خرابکارانه بوده و به گفته سينا مطلبي فايلها و پرونده هاي اين سايتها تماما ديليت شده. در کنار اين موضوع خبر ديگري هم داريم از هک شدن سايت کانون پرورش کودکان و نوجوانان که مسؤوليت هک کردن اين سايت رو گروهي به نام WEB IT بر عهده گرفته و هدفشون رو به اين طريق عنوان کرده: متاسفانه اين سايت به دليل نقص امنيتي توسط WEB IT Group هك شد. اين نفوذ براي نشان دادن ضعف هاي فراوان موجود در سرويس دهنده اين سايت مي باشد براي اطلاعات بيشتر مي توانيد با ايميل : webit@programmer.net تماس بگيريد.

سايت مسابقه برترين وبلاگهاي فارسي زبان ديشب هک شد. همينطور سايت ماهنامه دنياي کامپيوتر و ارتباطات. اونم فقط چند ساعت بعد از مراسم. اين کار حتما يعني اعتراض. حالا به چي؟ نميدونم! خبرش رو با عکس مربوطه توي گردون گذاشتم.

۱۳۸۱ دی ۶, جمعه

مراسم پاياني برترين وبلاگهاي فارسي امروز در سالن اجتماعات مرکز تحقيقات مخابرات ايران برگزار شد. خيلي از بچه ها اومده بودن و خيلي ها هم نه. به هر حال در نوع خودش مراسم جالبي بود. خبرهايي در اين زمينه رو ميتونين در سايت پندار (به نقل از ايسنا)، سايت آي تي ايران بخونيد و هم عکسهايي رو که حامد بنايي گرفته ببينيد. فردا يه کم بيشتر درباره اين مراسم مينويسم.

۱۳۸۱ دی ۵, پنجشنبه

امروز طبق معمول رفته بوديم تئاتر شهر. نمايشنامه خواني «کي از ويرجينيا ولف مي ترسه؟» نمايشنامه جالبي بود. اما از همه جالبتر نمايشي بود که بعد از اون رفتيم ديديم. نمايش «آبگوشت زهرماري» به کارگرداني آرش آبسالان واقعا نمايشي هست که ارزش چند بار ديدن رو داره. من حتما باز ميرم تا ببينمش. نمايشي که بصورتي طنز گونه و با داستاني که ريشه در نمايش اصيل ايراني داره، واقعيت هاي جامعه فعلي ما رو نشون ميده. بهتون ديدنش رو شديدا توصيه ميکنم.
پريروز بود به گمونم. داشتم با تاکسي ميرفتم تو خيابون تخت طاووس. ديدم يه عالمه کاج آوردن گذاشتن کنار خيابون واسه کريسمس. پياده شدم و تموم راه رو پياده رفتم. خيلي دلم ميخواست يه بار جشنشون رو ببينم. اما رفيقي ندارم که ارمني باشه. به هر حال فکر ميکنم کريسمس و جشنا و برنامه هاي اونا باهاس خيلي بامزه باشه. ديشب هم رفته بودم پستو. ساختمون آفتاب. با ۳ تا از دوستام. اينقدر گشنم بود که نفهميدم اون همه غذا رو چه جوري خوردم. اگه يه بار خواستين که غذاهايي از نوع ماکاروني و پاستا و اسپاگتي بخورين حتما برين پستو. اما يادتون باشه سعي کنين که مهمون يکي باشين. چون قيمتش يه جورايي خيلي بالاست. به هر حال اونجا هم دو سه تا خونواده ارمني اومده بودن. کلي هم بچه هاي جينگيلي داشتن که خيلي بامزه بودن. آدم دلش ميخواست که هي لپاشون رو بجوه. انقدر دلم خواست که منم يه درخت کريسمس داشتـــــم.

۱۳۸۱ دی ۳, سه‌شنبه

عناوين خبري امروز گردون

1- سقوط هواپيماي اكرايني با 46 سرنشين در اطراف اصفهان

2- نقدي رفتارشناسانه از يک حزب سياسي

3- عراق يك هواپيماي بدون سرنشين امريكا را سرنگون كرد

4- تکرار سخنان ياران «سعيد امامي» از تريبون نماز جمعه

5- آقاجري خواستار اعلام نظر اعضاي شورايعالي انقلاب فرهنگي درباره سخنراني خود

6- درخواست‎ صدام‎ از سفيران‎ عراق‎

7- اعطاي‎ بالاترين‎‎ نشان غيرنظامي‎‎ به‎ خاتمي

8- وزارت دفاع آمريکا کره شمالي را به جنگ تهديد کرد

9- فهرست بمبهاي عراق در جنگ هشت ساله با ايران: محل نامشخص 6000 بمب شيميايي

10- بهار دوباره آمد، آفتاب براي هميشه رفت

11- انتقاد آلمان از حمله به عراق؛ آمادگی سازمان ملل برای جنگ

12- خريد و فروش اتومبيلهاي آخرين مدل در بغداد

13- چهارشنبه‌، آغاز دادگاه‌ علني‌ گرانپايه‌

14- گزارش وقايع شنبه شب خوابگاه دختران علم و صنعت
چهره‌هاي کاربن زده

چهرهاي روبرو

پشت ميزهاي تکراري

با تشنگي

آهنگهاي تکراري مينوشند

و لبخند هاي تکراري خود را

بارها بر چهره ميکشند

مي‌خواهم تمام هق هقم را

آروغ بزنم

و به همه اثبات کنم

آروغ بهتر است تا دروغ

۱۳۸۱ دی ۲, دوشنبه

توي اين هفته يه سري قالب براي وبلاگهايي که با سيستم بلاگر هم خواني دارن آماده کردم يه دونه بزنين تو سر اين لينک تا نشونتون بده. قول ميدم که تقريبا هر هفته چند تا بهشون اضافه کنم که تنوع بيشتري هم وجود داشته باشه. تو سري اول اين قالبها تقريبا از تصوير استفاده نکردم. اما در سري بعد که در حال آماده سازي اونها هستم، از تصاوير بيشتر استفاده شده. به هر حال به دليل اينکه اخيرا بلاگر توي پابليش مطالب و در نتيجه مشاهده تغييرات بلافاصله ممکن نيست، اگه از اين قالبها استفاده کردين و اشکالي مشاهده کردين خواهش ميکنم که يه ايميل کوچولو برام بفرستين و مورد اشکال رو گزارش کنيد تا سريعا اشکالش رو رفع کنم. درباره صفحه موزيک گردون هم از لطف دوستايي که با فرستادن ايميل و پيغام تشويقمون کردن، خيلي ممنونم. جريان به روز نشدنشون هم به خدا تقصير من نيست. حالا که اينجوره منم ميگم تقصير کيه. آقا به خدا تقصير اين نويد مهره هستش که غيبش زده و تحويل نميگيره. خب فلاشها رو اون آماده ميکنه. تا اهنگي آماده نشه من چه جوري بذارمش توي صفحه؟ پس هر چه فرياد داريد بر سر اوني که مهره نيست بزنين شايد يوخده حرف گوش کرد و دلش به حال ما سوخت.

Gardoon Persian Templates



در مرحله بعد اگه عمري باقي بود ميخوام که همين قالبها رو براي وبلاگهاي هم خوان با پرشين بلاگ هم آماده کنم.
عناوين خبري امروز گردون

1- آمريکا پيشنهاد عراق را رد کرد

2- نامور حقيقي: ارتباطي با مؤسسه آينده نداشته‌ام

3- ژنرال آمريكايي: در ايران انفجار داخلي اتفاق نخواهد افتاد

4- رئيس جمهور به پاكستان رفت

5- مسيحيان ايران و جهان آماده برگزاري شب كريسمس و سال نـو

6- رومانتسف: مصمم هستيم نيروگاه بوشهر را تکميل کنيم

7- سوءتفاهم ها درباره جزيره ابوموسي برطرف مي شود

8- مونيتور کردن تمام کاربران اينترنت مضحک است

10- ديدار رئيس ستاد ارتش كويت از ايران

11- اطمينان خاطر حكومت ايران به يهوديان ايراني

12- ژاپن حمايتش را از حمله‌ي آمريكا به عراق اعلام كرد

13- وزير انرژي روسيه: خود را موظف به تكميل نيروگاه اتمي بوشهر مي‌دانيم

۱۳۸۱ دی ۱, یکشنبه



من چه نواخته بودم

که قانونم شکستي؟

تو سازت نوازش مي کند.

و غوغا...

در ابروانت موج مي زند

من هم آشفته‌ي گيسوان بافته از خيالت

... چنگ خواهم زد
عناوين خبري امروز گردون

1- اعتراض ايران به بازداشت ايرانيان در آمريکا

2- نهضت آزادي برانداز نيست

3- تبليغات درباره گوشتهاي آلوده 140 ميليارد تومان خسارت داشته است

4- آمريكا كردهاي عرا‌ق را براي جنگ آماده مي‌كند

5- خبر آتش‌سوزي خانه‌ي مسكوني سفير سوئيس در تهران تكذيب شد

6- محکوم کردن اقدام آمريكا در انسداد حساب ايرنا توسط دبيركل انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان

7- ديدار سفراي اروپايي با «سيامک پورزند»

8- دو نامه عليرضا نامور حقيقي به رئيس قوه قضائيه درباره شايعه فرار و بازداشت بستگانش

9- نيويورك پست: بوش بهمن ماه براي حمله به عراق تصميم خواهد گرفت

10- احضار دوباره ناصر محمدخاني به دادگاه جنايي

11- پيرمرد ويروس نويس و خسارت 3 ميليون دلاري

12- خرازي‌ امروز وارد كابل‌ مي‌ شود

13- مريم‌ عبدي‌: اگر حقيقي‌ متهم‌ است‌ چرا ممنوع ‌الخروج‌ نشد

۱۳۸۱ آذر ۳۰, شنبه



هياهوي باراني شهر خسته از جاده را مي شنوي؟

بيدار شو

با توام

گاهي از نگرانيت بيمار ميشوم

و از جاي خالي دستهايت

که هيچگاه زاده نشد...

گوش کن

با توام

اعتراف مي کنم

دريا دريا معاشقه نخريده بودم

اما راهم جاي پايت بود

بس کن...

از طعم شور چشمانت سکسکه ام ميگيرد

براي تو

که از پا مانده اي

و براي من

که بر جا

شايد دوستت دارم

طعم گس خرمالويي بود

که پاييز را نديده، دستي آنرا چيد

بيدار شو

با توام

تلاطم آدمها را چطور؟

نمي بيني؟

که چه زود دستهاشان خو مي گيرد

و چه زود دوستيهاشان بو مي گيرد

اين روزها اغلب وهم مي پوشم

و زير ابرهاي کتک خورده از باد

موهايم چتري ميشود

ببينم؟

دوستت دارم، مکروه بود يا حرام؟

... چه زود بند هذيانم گسست

اين ابرها چرا نمي خوابند؟
خب از قرار معلوم امشب شب يلداست. ياد عيد امسال افتادم. توي اون شب هم مثل امشب تنها بودم. چقدر رمانتيکه. نه؟! راستي... چهارشنبه سوري رو هم همينطور. اصلا يادم نبود.
عناوين خبري امروز گردون

1- پيام رئيس جمهوري آمريکا به مردم ايران به مناسبت آغاز به کار «راديو فردا»

2- لس آنجلس: برنامه تظاهرات در حمايت از ايرانيان بازداشت شده در اداره مهاجرت

3- ايران از بانک جهانی وام جديدی دريافت می کند

4- كوكاكولا و مشكل تازه در ايران

5- مذاکرات وزراي خارجه آمريکا و روسيه در مورد فعاليت هاي هسته اي ايران

6- نامه کرسي زبان فارسي وابسته به دفتر نيويورک به خاتمي در ارتباط با پرونده نظرسنجي

7- ايران اقدام آمريكا در بازداشت اتباع ايراني را محكوم كرد

8- نمايش فيلم جنايت در افغانستان در پارلمان ايتاليا

9- انتشار گزارشی از خبرنگار اخراج شده بی.بی.سی از ايران

10- شمس‌الواعظين: ايجاد 3700 روزنامه‌ي الكترونيكي ايراني حيرت‌آور است

11- پخش ماجرای قتل 16 زن ايرانی از تلويزيون اسپانيا

12- سخنرانی رخشان بنی اعتماد عليه فمينيسم
ساکنين خانه هاي زندگي

ميدوني من از شطرنج خوشم نميومد. من مار پله رو بيشتر دوست داشتم. اما مار پله تنها بازي اي هست که کاملا به شانس بستگي داره. بر خلاف شطرنج! اولش شش مياري و تند و تند ميري جلو. بعدش يه تاس متوسط مياري و ميگي که خب حالا بهتر ميشه. اما ان از وقتي که دوباره شش بياري و ببيني که تو خونه اي افتادي که روش نيش يه ماره. اونم نه يه مار کوتاه. يه مار بلند که تو رو تا خونه هاي پايين صفحه هدايت ميکنه. اما شطرنج باز هم که خواستم باشم، مهره هاي شطرنج زندگيم رو اشتباه گرفتم. با خودم قرار گذاشته بودم که مهره سياه باشم. اما سفيد رو بازي کردم. ميخواستم اول اون حرکت کنه بعد من. اما بر عکس شد. نميتوني بگي که زندگي بازي نيست. زندگي به هر حال صفحه يه بازيه. حالا شطرنج، مار پله يا هر چيز ديگه. کلا يه صفحه هست با يه عالمه خونه هاي لعنتي. به هر حال مجبوري به بازي. اگه خودت هم نخواي بازي کني، بازيت ميدن. از هر جهت که نگاه کني، ما مهره هستيم دوست عزيز.

۱۳۸۱ آذر ۲۹, جمعه

سايتي رو که احسان راه انداخته با عنوان ابزار فارسي، به نظر ميرسه که مجموعه مفيدي از ابزار مناسب رو براي سايتها و وبلاگنويسهاي فارسي فراهم بياره. ديدنش رو بهتون توصيه ميکنم و استفاده از اون رو بيشتر.
نورهود حکيم: منطقي ترين راه مقابله با افراد مزاحم، برخورد غير منطقي با اونهاست.
عناوين خبري امروز گردون

1- لغو قانون مهاجرت آلمان

2- فهرست اتحاديه اروپا برای ايران

3- تظاهرات ايرانيان درلوس انجلس دراعتراض به بازداشت ها

4- اکثر خارجيان دستگير شده در لس آنجلس بقيد ضمانت آزاد شدند

5- اعتراض نمايندگان حقوق بشر اتحاديه اروپا به وضعيت حقوق زنان در ايران

6- طرح اوليه تعويض خودروهاي فرسوده تغيير کرد

7- اين بار مي توانيد از شر تبليغات اينترنتي خلاص شويد

8- حملات ويروسي هکر کويتي به وزارت اطلاعات عراق

9- ايميل پسر صدام از ياهو حذف شد

10- عراق به هر كشوري كه پايگاه‌هايش را در اختيار آمريكا قرار دهد حمله مي‌كند

11- بازتاب گسترده‌ي دستگيري ايرانيان مقيم آمريكا در رسانه‌هاي بين المللي
اخبار مربوط به بازداشت ايرانيهاي مقيم آمريکا بسيار ناراحت کننده هست. همه اينها شايد به لج بازي کودکانه مسؤولين دو کشور برگرده. شايد اگه خيلي از اين صحبتها نبود کار هم به اينجا کشيده نميشد. گزارش اين اتفاق رو تو وبلاگ يک دختر ايراني بخونيد. متاسفانه مطلب مورد نظر لينک مجزايي نداره تا بهش لينک مستقيم بدم.

۱۳۸۱ آذر ۲۸, پنجشنبه

۱۳۸۱ آذر ۲۵, دوشنبه

خب اين دوست عزيز ما واسه همه تذکره نوشت. خلاصه يکي باهاس پيدا ميشد که درباره خودش بنويسه:



"تذکرة البلاگ - 1۴"

باب چهاردهم في ذکر مقامات و احوالات شيخنا و مولانا "فرشاد کبيري"

آن شيخ فرزانه.. آن صاحب هزار و يک افسانه.. آن به ملک وبلاگ صاحبخانه.. آن مسکن به خوشه پروين.. مايه دلالت هر دين.. آن رهرو بهروز وثوق و فردين.. آن تذکره نويس بي بديل.. هزار حور و پري به خاکش ذليل.. آن واضع ادله و دليل.. آن مهندس عاشق زردآلو و برگه با آب قليل.. آن مستتر ماوراي الياف حريري.. آن شايسته به هر اورنگ وسريري.. آن برده خوانندگان به اسيري.. شيخنا و مولانا و وتدنا "فرشاد کبيري" شيخي با گفتار سليس و تذکره نويس بود.

مرد امروز بود و هر روز بود. آورده اند چون به ديار جنوب بيامدي، خورشيد از آن جهت طلوع بنمودي و خلايق و کون و مکان در عجب شدي سخت. مريدان بسيار به درگاهش آمدي و تلمذ نمودي بسيار.

نقل است سه پنج روزي هيچ نخوردي ننوشيدي و از اطعمه و اشربه هر چه بودي بدور بيفکندي بعيد. زان پس، مريدان را صلا دادي که همگي بيامدند و آبگوشتي و هليمي و کله پاچه طبخ کردندي و شرابي نيکو (نسخه قونيه: عرق سگي) فراهم آوردي. چون از براي خوردن آماده گشتي، جامي زان شراب لبريز نمودي و يک نفس نوشيدي و پس از آن هيچ نخوردي. مريدان به گردش آمدي و از کيفيتش سووال کردندي. شيخ فرمود: "مزه لوطي خاکه". همگان حيران گشتند و در تقليد برآمدند که با نيم نيم آن مقدار هم اشک بر عينشان جاري گشتي و در کرامات شيخ بوالعجب ها آوردندي.

از بيانات و افاضاتش کتب ها نوشتند و کتابخانه ها فراهم آوردند که در مکاتب (دانشگاهها) تدريس ميگشت. نقل است ذکري داشت که احدي را از آن آگاهي نبود. مريدانش اصرارها کردند از براي آن و اسرار آن بروز نميدادي و ميگفت شما را ظرفيت آن نباشد. چون بشنويد مدهوش گرديد و سر به بيابان گذاريد. آورده اند شبي بر اشکوبه ديَم سرايش بنشسته و پيازي در دست، آن ذکر ميگفتي کراراً. چون از بادگير سرايش (نسخه انجليسي: کانال کولر) آن ذکر نيوشيدند، اين نمط بود: "سيم سالابين، اجي مجي لاترجي.. پياز بي بو ميخوام.. کله بي مو ميخوام". شيوخ از ادراک وي عاجز بودي و به جد در کشفش، اندر مشکلات غامض بودي.

بر علوم مکانيک و فلسفه و هندسه مسلط بودي تا بدانجا که کنيه اش را مهندس ناميده بودند. شعرا را بر آن شد که شعري بگويند از براي مدحتش و بر لوحي نويسند تا تقديرش کنند که اينگونه برآمد:

گل سرخ و سفيد، آبي نميشه

مهندس کانترش خالي نميشه

در وفاتش آورده اند که اراده کرد خانقاهي در جنوب بسازد. با مريدانش بدان راه درآمد. هر کوي را که نشان ميکردند، مردود ميدانست و راه را ادامه ميداد. مريدانش يک به يک از درازي راه در شگفت شدي و يک به يک مسلسل، جان بدادي. گويند چون به غايت آن راه رسيدي، هيچ يک از آن جماعت عظيم نمانده بودي. شيخ يک تنه به بنيان خانقاه همت گماشتي و سعي نمودي به جد، ليک برودت هوا جانش بگرفتي. آورده اند کفار پس از کشف آن مکان آنجاي را به ياد شيخ قطب جنوب خواندند و به يادش رايتي برافراشتند بس عظيم.. خدايش رحمت کناد.
ديشب فيلم ويدئويي هري پاتر ۲ به دستم رسيد. اي کاش نميديدمش. نه کيفيت داشت نه هيچي. وسطاش هي قطع ميشد. خلاصه ديدن همچين فيلمي با زيرنويساي غلط پلوط و سانسورهاي خنده دار و کيفيت بد، چيزي نبود جز مشاهده با اعمال شاقه.
انسانهاي بزرگ، اغلب آرزوهاي کوچيکي دارن.

۱۳۸۱ آذر ۲۳, شنبه

همه ما آدما اسير کلماتيم. تمام طول تاريخمون هم گواه همينه. فلاسفه، سخنوران، نويسنده ها، پيغمبران و همه و همه با جادوي کلماتشون انسانها رو به زنجير کشيدن. کم پيدا ميشه کسايي که با چشاشون ديگران رو اسير کنن. اصولا آدمايي که به نگاه ها دقت کنن، طيف بزرگي از انسانها رو تشکيل نميدن. ما هميشه در اسارت يک چيز بوديم: حرف!
بعضي وقتا آدما يه عينک رنگي ميذارن رو چشماشون و همه چيز رو رنگي ميبينن. فکرشو بکنين اگه يه عينک آبي گذاشته باشين رو چشماتون. اون وقت همه چيزاي سفيد رو هم آبي ميبينين. اون وقت ممکنه يادتون بره که اين به خاطر عينکتونه. اون وقت رنگ آبي رو با رنگاي اصلي مخلوط کردين و رنگاي اصلي رو از ياد بردين. اما فقط بعضي وقتاست که ممکنه اتفاقي اون عينک تکون بخوره و کنار بره و اونوقته که آدم متوجه ميشه توي اين مدت کوتاه چرا هيچ چيز رو درست نميديده. فکر ميکنم بهترين راه اينه که گاهي يه دستي رو صورتمون بکشيم. شايد عينکي رو چشمامون باشه و يادمون رفته. شايد با اينکار از جلوي چشامون کنار بره.

۱۳۸۱ آذر ۲۲, جمعه

کتابخانه موضوعي وبلاگها نام سايت ديگه اي هست که شما ميتونيد مطالب خودتون و يا مطالبي از وبلاگهاي ديگران رو که خوشتون اومده و خوندنش رو به ديگران توصيه ميکنيد در اونجا درج کنيد و مجموعه مطالبش رو کاملتر کنيد.
سايت Bholder رو تازه پيدا کردم. يه سايت ايراني که خدماتي براي وبلاگها ارائه ميده. نميدونم قبلا کسي معرفيش کرده يا نه. اما به هر حال سايت جالبي به نظر ميرسه که سرويسهايي از قبيل نشان دادن آپديت شدن وبلاگهاي مورد علاقه و سيستم کانتر و نظرخواهي ميشه. براي تاسيس کنندگان اين سايت آرزوي موفقيت ميکنم چون دارن کار مفيدي رو انجام ميدن. اينجور سايتهاي تخصصي که به وبلاگرها خدمات ميدن واقعا کارشون جاي تقدير داره.

۱۳۸۱ آذر ۲۱, پنجشنبه

ديروز يه مطلبي نوشتم درباره وبلاگ محمد کامبد. عزيزي که اين وبلاگ رو مينويسن گويا از گفته من رنجشي پيدا کردن و جواب زير رو در نظرخواهي نوشتن:

سلام

خدمتون عرض کنم من خودم بارها اعلام کردم اين قالب مال پرشين بلاگ و من کمي دست کاريش کردم همين.

ولي قبول ندارم قالب بوي تلخ قهوه يا اين دوستي که ادعا کرده قالبش خيلي با حاله(با اون رنگ قرمز جيغش) جالب تره.

در هر صورت سليقه ها متفاوت و اگر همه با حرف شما موافق بودن من نفر دوم نميشدم

بدرود



اما حالا که ايشون اين جواب رو دادن بهتر ميبينم که کمي بيشتر توضيح بدم.

دوست عزيز. همونطور که ميدونين اين مسابقه در بخشهاي مختلفي برگزار شده و يکي از اين قسمتها، زيباترين قالب وبلاگ بوده. من فکر ميکنم هدف از اين بخش، انتخاب بهترين طراحي قالب براي وبلاگهاي فارسيه. همونطور که خودتون هم گفتين، قالبي که وبلاگ شما از اون استفاده ميکنه يکي از قالبهاي آماده پرشين بلاگه که به نام فراسو و توسط وحيدرضا علي سليمان نويسنده وبلاگ پير مغان طراحي شده. شما ادعا کرديد که در اون دستکاري کرديد و خوشبختانه خودتون تاييد کرديد که اين دستکاري کم بوده. خب پس بايد تاييد هم بکنيد که افتخار دومين قالب زيباي فارسي متعلق به آقاي وحيدرضا علي سليمانه و مسلما اين انتخاب به خاطر دستکاريهاي شما نبوده. و اگر وبلاگ شما به اين مقام نائل اومده، پس وبلاگهاي ديگه اي هم که از اين قالب استفاده کردن، بايد همين مقام شما رو داشته باشن. اما درباره قالب وبلاگ بوي تلخ قهوه بي انصافي ميکنيد. به نظر من و خيلي دوستان ديگه قالب زيبايي داره و مهم اينه که قالب آماده اي نيست و مخصوصا طراحي شده. البته منظور طرح اشکالات مسابقه برترين وبلاگهاي فارسي بوده و بس. نه با شما عنادي دارم و نه با نويسنده وبلاگ بوي تلخ قهوه دوستي اي.

در آخر امر دوست دارم نکته اي هم به دوستان برگزار کننده اين مسابقه بگم. دوستان، بهتر نبود حداقل در بخش انتخاب زيباترين قالبها، اين شرط رو اضافه ميکرديد که نامزدهاي اين بخش بايد داراي قالب اختصاصي باشند نه قالب آماده؟

۱۳۸۱ آذر ۲۰, چهارشنبه

سازمان عمران کيش از گروه تئاتري که خواهرم عضوش بود، دعوت کرد که براي يک هفته اجرا برن به کيش. نمايش عروسکي حسن کچل به عنوان يکي از نمايشهاي منتخب جشنواره عروسکي امسال به مدت يک هفته تقريبا روزي دو يا سه بار اونجا اجرا شد. هزينه هاي مربوط به رفت و آمد و اقامت رو تقبل کرده بودن. اما اين براي من عجيبه که چرا هيچ پولي بهشون ندادن؟ البته من حدس ميزنم که يه تعداديشون حتما چيزي به جيب زدن. اما به اين طفلکي که چيزي نرسيده.
نميدونم اين مساله براي همه صدق ميکنه يا نه. اما فکر ميکنم اين مساله به من منحصر ميشه. براي من هميشه اينجوري بوده که هميشه کسايي که منو خيلي دوست داشتن، خيلي هم از من دور بودن. هيچ وقت يادم نمياد که که کسي منو خيلي دوست داشته باشه و در عين حال بهم نزديک هم باشه. اين روزا بعضي وقتا به اين فکر ميکنم که شايد علتش اينه که اصل اين دوست داشتن به خاطر همين دوريه. اگر فاصله کم بود شايد اصلا منو دوست نميداشت. به هر حال اين نميتونه اتفاقي باشه که توي اين ۲۸ سالي که زندگي کردم، همش اين اتفاق بيفته. به هر حال بايد علتي وجود داشته باشه. به هر حال بايد اين علت به من مربوط باشه و به هر حال اگه قراره جايي از اين مساله بلنگه، جايي باشه که به من مربوط باشه. ميترسم وقتي علتش رو کشف کنم که ۵۸ ساله شده باشم. خب مسلما تاييد ميکنين که اون موقع يه کمي ديره. البته اين به شرطي ممکنه اتفاق بيفته که من به اون سن برسم.
مسابقه بهترين وبلاگهاي فارسي مدتيه که نتيجه شو اعلام کرده. خيلي وقته که ميخواستم چيزي درباره اون بنويسم، گفتم ممکنه که يه سري حرف و حديث پيش بياد برام. اما خب حالا که آبها از آسياب افتاده بد نيست فقط يه چيزي بگم. بعضي از انتخابها واقعا حقشون بوده و خب طبعا به اونا تبريک ميگم. مخصوصا اينکه تعدادي از کسايي که من بهشون راي دادم انتخاب شدن اما يکي از انتخابهايي که من اصلا نميتونم بپذيرم انتخاب وبلاگ محمدکامبد بعنوان يکي از بهترين قالبها بوده. البته به خدا من نه ايشون رو ميشناسم و نه دشمني دارم با نويسنده اين وبلاگ اما وقتي اون رو با قالبهايي مثل قالب وبلاگ بوي تلخ قهوه مقايسه ميکنم، ميبينم که واقعا حقش نبوده در بخش زيباترين قالبها انتخاب بشه.

بازم ميگم: وبلاگ صاحاب محمد کامبد ما مخلصيما. به دل نگيري.
به ما ربطي نداره

آقاي آصفي سخنگوي وزارت امور خارجه ايران امروز درباره حضور گروه معارضان عراقي در تهران گفته که اين گروهها تا چند وقت ديگه توي لندن با هم جلسه دارن (و لابد ميدونين واسه چي) و اين ملاقاتهاي اخيرشون در تهران به ميل و اراده خودشون بوده و اصلا هيچ ربطي به ما نداره.

انتظار ميره که از اين به بعد انواع اقسام معارضين کشورهاي مختلف دنيا در تهران دور هم جمع بشن و با همديگه کافي شاپ و سينما و شهربازي برن. خب مسلما اين مساله اصلا به ايران ربطي نداره. اصولا اينجا رو قراره منطقه آزاد سياسي اعلام بکنن که هر کسي از هر جاي دنيا بتونه بياد و رفيقا و دشمناشو ببينه و با همديگه نقشه هاي خوب خوب بکشن.

۱۳۸۱ آذر ۱۹, سه‌شنبه

من نميدونم که چه اتفاقي افتاده که فروغ رفته؟ اونم اينجوري! اگه کسي ميدونه لطفا اينجا بنويسه.
قحط الرجال تبليغي

نگاهي کوتاه فقط به صدا و سيماي لاريجاني کافيه که بفهميم سياست گذاري اين رسانه تنها در جهت خاصي هدايت ميشه. اينکه راهپيمايي روز قدس رو در اون ابعاد، بزرگنمايي کنن و در عوض اعتراض دانشجويان رو بعنوان نماينده نسل جوان در نظر نگيرن، تنها نشوندهده اينه که در کشور ما تنها اخباري اجازه مطرح شدن دارن که به لاريجاني يا طيف دلخواه اون قدرت بيشتري بده. در تمام طول تصدي اين جناب اين مساله حتي در آگهي هاي بازرگاني هم نمود پيدا کرده. دوستي درباره تبليغي صحبت ميکرد که براي محصولات لبنيات روزانه طراحي شده بود. لبنيات روزانه از معدود کارخانجاتي هست که به تبليغ اون هم از نوع صحيحش اهميت بسياري ميده و تبليغاتش بعضا از محصولاتش طرفدار بيشتري داره. جريان اين آگهي از اين قرار بوده که دو گاو، هر کدوم به نمايندگي از يک محصول با هم ازدواج ميکنن و گوساله اي حاصل اين ازدواجه که نماينده محصولي ترکيبيه. اما اين آگهي اجازه پخش پيدا نميکنه به بهانه اينکه لابد بايد خطبه عقد خونده ميشده. در هر صورت اخيرا هم که مرتبا ديده ميشه که آقايي بدترکيب که قبلا در آگهي مربوط به محصولات پاک بازي ميکرده در بسياري از آگهي هاي ديگه بازي ميکنه. اين آقا انقدر بدترکيب ولوس و مسخره هستش که بنده اصلا رغبت نميکنم حتي يکي از محصولات تبليغي اون رو نگاه کنم چه برسه به اينکه بخرم. اين جور آگهي ها به راحتي اجازه پخش پيدا ميکنن. اين سياست در انتخاب مجريهاي تلويزيوني هم نمود داره. هر چي به شبکه هاي خارجي نگاه ميکنيم، ميبينيم که يکي از فاکتورهاي اساسي تيپ و قيافه هست. اما در کشور ما اين مساله کلا عکسه. هر چي پشمالوتر و زشت تر، بهتر.

اما خب اين نصيحت منو فراموش نکنين که کانالهاي ماهواره اي اخ هستن. يه بار شيطون نره تو جلدتون گولتون بزنه!

۱۳۸۱ آذر ۱۸, دوشنبه

کنترل از راه دوري که فقط تو فاصله هاي کمتر از يک متري کار کنه قطعا اسمش کنترل از را دور نيست.

۱۳۸۱ آذر ۱۷, یکشنبه

خب صفحه موزيک گردون تازه شد. اينبار با آهنگهايي از گروه Abba. اميدوارم که بپسنديد. از فردا هم قطعا گردون روال عادي کارش رو از سر ميگيره و از نو اخبار روز رو پوشش ميده.
اومدم. اينم از کامپيوتر تازه. از فردا دوباره شروع ميکنم به نوشتن.

۱۳۸۱ آذر ۱۱, دوشنبه

من دوستاي خوبي دارم. خيلي از بهترين هاشون رو هم به خاطر اين وبلاگ بدست آوردم. وبلاگ يکي از بهترين اتفاقاتي بوده که توي زندگي من افتاده واسه همين هم بوده که به هر کي که رسيدم و فکر کردم ممکنه از وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن لذت ببره درباره ش گفتم و خوشبختانه خيلي ها رو وبلاگ خون يا وبلاگنويس کردم. من اين روزا خيلي اتفاقات برام افتاد. خيلي چيزا ديدم. از خيلي چيزا تعجب کردم. اما تنها چيزي که نگرم داشت و نذاشت بشکنم، همين دوستام بودن. از همشون متشکرم. چه اونا که پيغام گذاشتن. چه اونا که ايميل زدن و چه اونا که سعي کردن به هر نوع کمک کنن و روحيه بدن. به هر حال چيزي که هميشه توي زندگي هر آدمي وجود داره، جريانه. و اين آدمي نيروي اين جريان و انرژي حرکت رو از اطرافش کسب ميکنه. و توي اين جريان دوباره دوستان سهم بزرگي رو ايفا ميکنن. من به هر حال دوباره شروع ميکنم. نه در کافي نت. اما سعي ميکنم که کار تازه اي پبدا کنم و دوباره مشغول بشم. اين روزا هم سعي ميکنم که کامپيوتر جديدي تهيه کنم و دوباره روال کاريم رو از سر بگيرم. به هر حال:

سيب اتفاقيست که مي افتد.

۱۳۸۱ آذر ۱۰, یکشنبه

خب. .من دوباره خونه گيس گلاب هستم. سعي ميکنم هر شب بيام اينجا و يه خبري بدم. متاسفانه اينجا فرانت پيج نصب نبوده. اما من فردا يه سي ديش رو ميخرم تا بتونم گردون رو پابليش کنم.

اما کل ماجرا:

جمعه ساعت ۱۰ شب بود. من ديگه ميخواستم برم و در رو از پشت قفل کنم. اين لوگوي پايين رو که گذاشتم رفتم تا در رو ببندم. همين موقع دو نفر که ظاهر خيلي ناجوري داشتن اومدن بالا و به من گفتن که بهشون يه سي دي فيلم بدم. من هم گفتم که من کارم اصلا فيلم و اينا نيست. پرسيدن که پس شما چکار ميکنين؟ من گفتم اينجا فقط کار اينترنت انجام ميشه. گفتن پس بذار ما يه کم با اينترنت بازي کنيم. من هم گفتم که اينترنت من اين موقع اعتبار نداره و حدودا ساعت ۱۰:۲۰ بود که من کامپيوتر رو خاموش کردم و خواستم که از اونجا برن. يکيشون که همش صحبت ميکرد، گفت که انگشترم رو ببينه و من هم بهش دادم تا ببينه بعد بهم پسش داد. به رفتنشون که اصرار کردم، ديدم مقاومت ميکنن من هم رفتم گوشي تلفن رو برداشتم که ۱۱۰ رو بگيرم که گوشي رو از دستم گرفتن و تلفن رو قطع کردن. بعدش من يه خورده تند برخورد کردم و يکيشون هم يه کارد سنگري از آستينش بيرون آورد و با يه حرکت سريع زد به بازوم. بعد از من خواستن که جيبام رو خالي کنم و بعد از اون دستام و دهنم رو با چسب نواري پهن بستن. و بعد منو به سمت دستشويي هدايت کردن و از من خواستن که اونجا بشينم رو زمين. بعد اون که چاقو داشت بالاي سرم وايساد و يکي ديگه که انگار پايين وايساده بود و کشيک ميداد اومد بالا و و با نور دوم شروع به خالي کردن مغازه کردن. مجموعا شش عدد کيس کامپيوتر، يکعدد ونيتور، يکعدد کيبورد و دو عدد ماوس، گوشي موبايل و ساعت مچي و حدود ۱۶۰ هزار تومن وجه نقد و کيف محتوي بعضي مدارک بي ارزش و مقاديري سي دي نرم افزار و دوربين ديجيتالم رو به سرقت بردن. اون که مواظب من بود بالاي سرم وايساد تا دو تاي ديگه برن. بعدش اون هم در دستشويي رو قفل کرد و کرکره رو هم پايين کشيد. من ۲ دقيقه بعد دهن و دستام رو باز کردم، شيشه بالاي دستشويي رو شکوندم و اومدم بيرون. به ۱۱۰ زنگ زدم و باقي قضايا. اونوقت ساعت ديگه ۱۱ شده بود.

اما اتفاقات امروز. رفتم اداره آگاهي. اونا هم بهم گفتن شماره سريال موبايلم رو بهشون بدم. من هم شماره سريال رو نداشتم. در نتيجه گفتن نميشه دزدها رو پيگيري کنن. بعدش هم خيلي شيک گفتن که اين شماره پرونده شماست. هر وقت اونا دستگير شدن و اعتراف کردن خبرتون ميکنيم. همين. بعدش که من کمي اعتراض کردم و گفتم که اگه من رو ميکشتن چي؟ فرض کنيم که من موبايل نداشتم. گفتن که خب کشته بودنت ديگه. کاريش نميشد کرد!

ديشب يکي از دوستام بهم زنگ زد و گفت که حدود ساعت ۱۱:۳۰ از گوشي من بهش تلفن شده و شماره من روي گوشيش افتاده. و يه ربع هم اين تماس برقرار بوده. انگار بطور اتفاقي شماره اين دوستم که از قضا اولين شماره فون بوک من بوده گرفته شده. اين جريان رو به افسر آگاهي گفتم و خواستم که شايد بتونن از طريق مخابرات پيگيري کنن که آخرين تماس از گوشي من از کدوم منطقه بوده. و توضيح دادم که شايد با اين سيستمهاي جديد ديجيتالي اين کار ممکن باشه. ايشون هم فرمودن: ديجيتالم کجا بود؟ (به شيوه آقاي کاووسي). من هم گفتم از راهنمايي شما سپاسگزارم.

به هر حال به اونجا که اميدي ندارم. انگار فقط بايد از روابط استفااده کرد. در نتيجه من هم از اين راه اقدام کردم.

اگه خبر تازه اي شد باز اينجا مينويسم.